جدول جو
جدول جو

معنی محتملات - جستجوی لغت در جدول جو

محتملات
(مُ تَ مَ / مِ)
جمع واژۀ محتمل. چیزهای مظنون و ممکن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محتملات
جمع محتمله (محتمل)
تصویری از محتملات
تصویر محتملات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستغلات
تصویر مستغلات
جمع واژۀ مستغل، خانه یا دکان که به اجاره بدهند، ملکی که درآمد مرتب داشته باشد، زمینی که از آن غله بردارند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
جمع واژۀ احتمال.
- بأقرب احتمالات، به اقوی احتمال.
- بغالب احتمالات،همانا، رجوع کردن بسوی کسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از محترمات
تصویر محترمات
زنان با حرمت، زنان بزرگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمولات
تصویر محمولات
جمع محموله، بارها جمع محموله (محمول) بار برداشته شده ها، بار ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلولات
تصویر محلولات
جمع محلوله، آبیدگان جمع محوله (محلول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
جمع محتویه، فروستان جمع محتویه (محتوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتومات
تصویر محتومات
جمع محتومه (محتوم)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محصوله، فرآورده ها میوکان جمع محصوله (محصول) غله و بار و حاصل کشتزارها و میوه جات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتجلات
تصویر مرتجلات
جمع مرتجله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستعمله، ساخته ها کار های دستی هنرهای دستی کار برده ها جمع مستعمله (مستعمل) : ساخته ها بعمل آمده ها: ده هزارطاق جامه از مستعملات آن نواحی بدهد بیرون هدیه نوروز و مهرگان، بکاربرده ها مرصع ازالماس برلیان کمه از ملایس خاصه همایون و مستعملات مخصوص شخص اقدس شهریاری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستملکات
تصویر مستملکات
جمع مستملکه، ویسان جمع مستملکه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستغله، جورتکخیزان جمع مستغله (مستغل) : ازغایت فناوبی تکلفی که داشت بجزوی که از مستغلاتش حاصل میشد گوشه قناعت را گرفته. توضیح در تداول فارسی غالبا بصیغه اسم فاعل تلفظ شود
فرهنگ لغت هوشیار
معاملات در فارسی، جمع معامله، سودا ها داد و ستد ها همکاری ها جمز معامله (معاملت) : راستی نگاه داشتن در معاملات و انصاف از خود و اهل خود بدادن، داد و ستد و خرید و فروش و معامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتولات
تصویر مقتولات
جمع مقتوله، کشتگان، جمع مقتوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتمسات
تصویر ملتمسات
جمع ملتمسه، در خواست ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجامله، نیکویی کردن ها خوش سودایی ها چرب زبانی ها چاپلوسی ها جمع مجامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متملقات
تصویر متملقات
جمع متملقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتذلات
تصویر مبتذلات
جمع مبتذله، خوار ها بی ارج ها جمع مبتذله (مبتذل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحملات
تصویر متحملات
جمع متحمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتملا
تصویر محتملا
شاید گاس احتمالا شاید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متملکه، ویسان جمع متملکه (متملک) : تمامی جهات و متملکات شاملو بدست تکلو افتاد، جمع متملکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتمالات
تصویر احتمالات
شدنی ها، به شمارآمده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاملات
تصویر متاملات
جمع متامله، فرجام اندیشان درنگ کنندگان جمع متامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحتمات
تصویر متحتمات
جمع متحتمه، بایستگان جمع متحتمه، جمع متحتمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجملات
تصویر متجملات
جمع متجمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمولات
تصویر متمولات
جمع متموله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمثلات
تصویر متمثلات
جمع متمثله
فرهنگ لغت هوشیار
شاخه ای از علم ریاضی که در آن احتمال وقوع پیشامدهای تصادفی بررسی می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستغلات
تصویر مستغلات
((مُ تَ غِ لّ))
جمع مستغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاملات
تصویر معاملات
داد و ستدها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
درونمایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محصولات
تصویر محصولات
فرآورده ها
فرهنگ واژه فارسی سره
احتمالاً، شاید، گویا، یحتمل
متضاد: یقین
فرهنگ واژه مترادف متضاد