جدول جو
جدول جو

معنی محتفف - جستجوی لغت در جدول جو

محتفف(مُ تَ فِ)
نعت فاعلی از احتفاف. آنکه میخورد هر آنچه در دیگ باشد از طعام. (از منتهی الارب) ، کسی که می پوشاند خود را به جامه و جامه بر خود می پیچد. (ناظم الاطباء) ، زنی که برهنه و ساده کند روی را از موی برای زینت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محترف
تصویر محترف
صاحب حرفه، پیشه ور
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ فِ)
نعت فاعلی از احتفاظ. به خشم شونده. (از منتهی الارب). خشم انگیز. (ناظم الاطباء) ، نگاهدارنده. به خویشتن اختصاص دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، محافظ و نگهبان، هوشیار. آگاه. بیدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
جای کسب و حرفه. (از اقرب الموارد). جای کسب کردن و ورزیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از احتراف. هم پیشه و صاحب پیشه. (آنندراج). پیشه ور. (دهار). صاحب حرفه. (از اقرب الموارد). پیشه ور و صنعتگر. (ناظم الاطباء) :
طبع تیز دوربین محترف
چون خر پیرش ببین آخر خرف.
مولوی (مثنوی ص 241)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
نعت فاعلی ازاحتفاد. سیف محتفد، شمشیر زودبرنده. (منتهی الارب). شمشیر تیز زودبرنده. (ناظم الاطباء) ، به شتاب رونده و شتابنده دراطاعت و خدمت. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
نعت فاعلی از احتفار. کنندۀ زمین به آهن. (از منتهی الارب). کننده زمین را. (آنندراج). کننده. کاونده. حفرکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
نعت فاعلی از احتفاز. بر هر دو پا نشیننده و فراهم آینده و خویشتن را ورچیننده و راست بر سرین نشیننده. (از منتهی الارب). آنکه دست و پا و دامن خود را جمع می کند تا برای کار آماده شود. (از منتهی الارب). آنکه دامن بر می چیند که آمادۀ کاری شود. (ناظم الاطباء) ، آنکه برانگیخته شود و کوشش کند در رفتن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَ)
انجمن و گردآمدن گاه مردم. (منتهی الارب). جای گرد آمدن، هنگام گرد آمدن و انجمن کردن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ فَ)
زنی که برای زینت روی خود را بند انداخته و مویهای آن را کنده و گیسوها را پس سر بهم بسته باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
نعت فاعلی از احتفال. آنکه آراسته و زینت گرفته است، گردآمده و فراهم شده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مردم گردآمده. (آنندراج) ، وادی بسیار پر شده از سیل. (از منتهی الارب). رود پرآب. (ناظم الاطباء) ، پیدا و هویدا و واضح. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) ، نیک قیام کننده به کارها. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
نعت فاعلی از احتفان. برکننده درخت از بیخ. (از منتهی الارب). از بیخ برکننده. (ناظم الاطباء) ، فراگیرندۀ چیزی. (از منتهی الارب). گیرنده و اخذکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
از بیخ برکننده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به محتفی ٔ شود، پای برهنه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نوازنده و نوازش کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَفْ فِ)
سخت عیش و کم مال گردنده. (از منتهی الارب). بینوا و مفلس و تنگدست شونده. (از ناظم الاطباء) ، طواف کننده و گرداگرد آینده. (از منتهی الارب) ، بافندۀ جامه. (ناظم الاطباء) ، کسی که می پوشاند و می پیچد چیزی را به جامه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محترف
تصویر محترف
پیشه ور پیشه گیرنده خداوند حرفه پیشه ور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتفظ
تصویر محتفظ
به خشم شونده، نگهدارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محترف
تصویر محترف
((مُ تَ رِ))
پیشه ور، صنعتگر
فرهنگ فارسی معین
بازرگان، پیشه ور، کاسب
فرهنگ واژه مترادف متضاد