- محتدم(مُ تَ دِ)
نعت فاعلی از احتدام. رجوع به احتدام شود، یوم محتدم، روزی سخت گرم. (آنندراج). خرجت فی نهار من القیظ محتدم. (از اقرب الموارد). ج، محتدمات ودیقۀ تابستان محتدم بود و چاهها مطموم و راهها مطموس و طریق اختیار متعذر. (ترجمه تاریخ یمینی ص 294) ، دم محتدم، خونی سخت سرخ گشته. (یادداشت مرحوم دهخدا). خون بسیار بسیار سرخ که مایل به سیاهی شود. (آنندراج)
