نعت مفعولی از احتجاب. در پرده شده و پنهان گشته: آن طبیبان آنچنان بندۀ سبب گشته اندر مکر یزدان محتجب. مولوی. - محتجب شدن، در پرده شدن. پوشیده و پنهان شدن: چون جمشید خورشید در تتق آل عباس محتجب شد بر مرکب اکهب شب روی به مرو آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 220)
نعت مفعولی از احتجاب. در پرده شده و پنهان گشته: آن طبیبان آنچنان بندۀ سبب گشته اندر مکر یزدان محتجب. مولوی. - محتجب شدن، در پرده شدن. پوشیده و پنهان شدن: چون جمشید خورشید در تتق آل عباس محتجب شد بر مرکب اکهب شب روی به مرو آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 220)
حلاجی کننده. پنبه زن: از محرفۀ معرفت ملاعب تا مخارقۀ دلیران مغالب بسی راه است و کمان مجلحان خونخوار نه به بازوی محلجان دست کار است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 416)
حلاجی کننده. پنبه زن: از محرفۀ معرفت ملاعب تا مخارقۀ دلیران مغالب بسی راه است و کمان مجلحان خونخوار نه به بازوی محلجان دست کار است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 416)
در پرده شونده. (غیاث) (آنندراج). در پرده شده. پردگی. نقابدار و حجابدار. (ناظم الاطباء). پوشیده. پنهان شونده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، که حقیقت از او پوشیده است. که نور معرفت ندارد: نیک بنگر اندر این ای محتجب که دعا را بست حق بر استجب. مولوی. ، گوشه نشین. (ناظم الاطباء)
در پرده شونده. (غیاث) (آنندراج). در پرده شده. پردگی. نقابدار و حجابدار. (ناظم الاطباء). پوشیده. پنهان شونده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، که حقیقت از او پوشیده است. که نور معرفت ندارد: نیک بنگر اندر این ای محتجب که دعا را بست حق بر استجب. مولوی. ، گوشه نشین. (ناظم الاطباء)
حجامت کننده. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که شاخ حجامت را منطبق می کند و بادکش می نماید. و آنکه حجامت می کند، آنکه حجامت چی را طلب می نماید. (ناظم الاطباء). گراخواه. حجامت خواه. (از منتهی الارب)
حجامت کننده. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که شاخ حجامت را منطبق می کند و بادکش می نماید. و آنکه حجامت می کند، آنکه حجامت چی را طلب می نماید. (ناظم الاطباء). گراخواه. حجامت خواه. (از منتهی الارب)
به حجاز آینده. (از منتهی الارب). آنکه به حجاز می رود، کسی که در نیفۀ شلوار چیزی می گیرد. (ناظم الاطباء). در نیفۀ شلوار گیرنده، مجتمعشونده. (از منتهی الارب). فراهم شده و مجتمعگشته. (ناظم الاطباء) ، برمیان بندندۀ ازار. (از منتهی الارب)
به حجاز آینده. (از منتهی الارب). آنکه به حجاز می رود، کسی که در نیفۀ شلوار چیزی می گیرد. (ناظم الاطباء). در نیفۀ شلوار گیرنده، مجتمعشونده. (از منتهی الارب). فراهم شده و مجتمعگشته. (ناظم الاطباء) ، برمیان بندندۀ ازار. (از منتهی الارب)
آنکه برگزیند حجره را برای خود و منار بر آن نصب کند تا دیگری در آن تصرف نکند. (آنندراج). کسی که نشان و علامت می گذارد در جائی و آن را برای خود بر می گزیند. (ناظم الاطباء)
آنکه برگزیند حجره را برای خود و منار بر آن نصب کند تا دیگری در آن تصرف نکند. (آنندراج). کسی که نشان و علامت می گذارد در جائی و آن را برای خود بر می گزیند. (ناظم الاطباء)
پنهان در پرده، پنهان شونده، گوشه نشین پنهان شونده، پنهان پوشیده در پس حجاب واقع شده: نیک بنگر اندرین ای محتجب، که دعا را بست حق بر استجب. (مثنوی)، گوشه نشین جمع محتجبین
پنهان در پرده، پنهان شونده، گوشه نشین پنهان شونده، پنهان پوشیده در پس حجاب واقع شده: نیک بنگر اندرین ای محتجب، که دعا را بست حق بر استجب. (مثنوی)، گوشه نشین جمع محتجبین
بر دهنده، سود مند، زایا، بر آیند تزیده نتیجه دهنده. یا قیاس منتج قیاسی است که مقدمات آن درست باشد و ملتزم نتیجه بود مقابل قیاس عقیم (اساس الاقتباس 190)، سودمند. بچه آورنده
بر دهنده، سود مند، زایا، بر آیند تزیده نتیجه دهنده. یا قیاس منتج قیاسی است که مقدمات آن درست باشد و ملتزم نتیجه بود مقابل قیاس عقیم (اساس الاقتباس 190)، سودمند. بچه آورنده