جدول جو
جدول جو

معنی محبان - جستجوی لغت در جدول جو

محبان(مُ حِبْ با)
نام دو ستاره در ذنب جدی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حبان
تصویر حبان
(پسرانه)
نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
(مُ حِبْ با نَ / نِ)
دوستانه. دوست مانند. بطور دوستی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُبْ با)
جمع واژۀ حب ّ
لغت نامه دهخدا
(حِبْ با)
سکۀ حبان، نام محله ایست به نیشابور. نام کوچه ای به نشابور. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حِبْ با)
ظاهراً تثنیۀ حب ّ بمعنی دوست باشد. (معجم البلدان)
جمع واژۀ حب ّ
لغت نامه دهخدا
(مِحْ)
وقت و هنگام چیزی: محیان الشی ٔ، هنگام و وقت آن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
احبن. مرد استسقا گرفته و کلان شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ ءِن ن)
خشمناک. (منتهی الارب ذیل ح ب ن)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زمین زود رویانندۀ نبات: ارض محبار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زمین محبار، رویانندۀ گیاه
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زمین که سالی بکارند و سالی نه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
انگبین. (منتهی الارب). رجوع به محارین شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
اندوهناک. (منتهی الارب). محزون. حزین. حزنان. حزن. حزن (ح ز)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نیکی کننده. (منتهی الارب). نیکوکننده. نیکوکار، آلت نیکوکاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کمیز نگاهدارنده، بسیار میزنده، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ستیهنده. (منتهی الارب). لجوج، مرد دشوارخوی. (منتهی الارب). بدخلق
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام آبی است. (معجم البلدان) :
لولا بنی ّ ما حضرت سحبان
و لا اخذت أجره من انسان.
؟ (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نیک برنده و کشندۀ هر چیز. (منتهی الارب). جرّاف. (اقرب الموارد) ، باقی آب در مشک. (مهذب الاسماء) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
اسب نری بود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ صاحب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ با)
ابن منقذبن عمرو بن عطیه بن خنسأبن مبذول بن عمرو بن غنم بن مازن نجار انصاری خزرجی مازنی. ابن عبدالبر و ابن منده و ابن اثیر اورا در عداد صحابه شمرده و گویند غزوۀ احد و غزوات پس از آن را درک کرده و در خلافت عثمان درگذشته است. (تنقیح المقال ج 1 ص 250). عسقلانی از شافعی و حاکم و دارقطنی و جز ایشان نقل کند که ضعیف الحال است. پسر او واسعبن حبان گفته است که او کور بود، و پیغمبر در خرید و فروش سه روز خیار غبن برای او گذاشت، و در این داستان خلاف است که برای او یا برای پدرش منقذ روی داده است. (الاصابه ج 1 ص 316). ابن عبدالبر اضافه می کند که وی اروی الصغری بنت ربیعه بن حارث بن عبدالمطلب هاشمیه را تزویج کرد و از او دو فرزند داشت یکی یحیی بن حبان و دیگری واسعبن حبان و پسر یحیی بنام محمد بن یحیی بن حبان استاد مالک است و صاحب موطاء از او نقل آورده است. سمعانی (ص 152 الف) او را حبان بن مقعد گفته است. رجوع به الاستیعاب ج 1 ص 137 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از محیان
تصویر محیان
هنگام زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبان
تصویر حبان
جمع حب، دانه ها گویک ها گویه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محران
تصویر محران
انگبین، کبت (زنبور عسل)، سر کش توسن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محب، مهر ورزان دوستاران جمع محب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
معاشر همصحبت همنشین یار جمع اصحاب صحاب غ صحابه صحبان صحب، همراه همسفر، خداوند چیزی مالک: صاحب ملک صاحب خانه، وزیر خواجه، عنوانی که در ممالک اطراف ایران به انگلیسیان معنون و سپس بخارجیان داده اند. توضیح این کلمه با بسیاری از کلمات دیگر ترکیب اضافی شود و غالبا به فک اضافه آید. یا صاحب احداث. رئیس نظمیه رئیس شهربانی. یا صاحب جزیره. (اسماعلیان) رئیس دعوت اسماعلیه در هر جزیره. یا صاحب جوزا. عطارد (زیرا برج جوزا خانه اوست)،، جمع صاحب، یاران
فرهنگ لغت هوشیار