جدول جو
جدول جو

معنی محانث - جستجوی لغت در جدول جو

محانث(مَ نِ)
مواقع گناه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
جمع واژۀ محنیه. (منتهی الارب ذیل ح ن و) ، جمع واژۀ محنوه، جمع واژۀ محناه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به محنیه و محنوه و محناه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
خم رودخانه. (ناظم الاطباء). محنره. محناه. محنیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
شتران لاغر: ابل محانق. (ناظم الاطباء). محانیق. رجوع به محانیق شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
جمع واژۀ محنق. (ناظم الاطباء). رجوع به محنق شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ محرث. (ناظم الاطباء). رجوع به محرث شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نعت فاعلی از حنث. شکننده قسم. خلاف کننده قسم. شکننده سوگند. سوگندشکننده. سوگندشکن، زنهارخوار، خلف وعده کننده. خلف عهد کننده، مائل شده ازحق به باطل، مائل شده از باطل به حق.
- حانث گردانیدن کسی را، مائل گردانیدن از باطل به سوی حق یا از حق به باطل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ نِ)
کسی که بزه مند می کند و خلاف سوگند می گرداند. (ناظم الاطباء). خلاف سوگند کنند. (از منتهی الارب) ، کسی که مایل می گرداند از باطل به سوی حق، رسوای بدبخت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حانث
تصویر حانث
شکننده قسم، خلاف وعده کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنث
تصویر محنث
سوگند شکن سوگند شکننده. توضیح محنثین تثنیه محنث است
فرهنگ لغت هوشیار