جدول جو
جدول جو

معنی محارین - جستجوی لغت در جدول جو

محارین
(مَ)
جمع واژۀ محران، انگبینها، دانه های پنبه، زنبور که بر انگبین چفسیده باشد. (منتهی الارب). رجوع به محران شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهارین
تصویر بهارین
(دخترانه)
منسوب به بهار، بهاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
(پسرانه)
رهبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارلین
تصویر مارلین
(دخترانه)
برج، پناهگاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماریان
تصویر ماریان
(دخترانه)
انگلیسی از عبری، مریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارینا
تصویر مارینا
(دخترانه)
جویبار، آب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محاریب
تصویر محاریب
محراب ها، جاهای ایستادن پیش نماز، قبله ها، بالای خانه ها، صدر مجلس ها، جایگاه شیرها، جمع واژۀ محراب
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ محراب. (منتهی الارب). رجوع به محراب شود، محاریب بنی اسرائیل، مسجدهائی که بنی اسرائیلیان در آن می نشینند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بویراحمد گرمسیری است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 508 تن سکنه دارد که از طایفۀ بویراحمد گرمسیری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
از ’مار’ (خزندۀ معروف) + ’ین’ (پساوندی که چون در آخر اسم درآید صفت نسبی سازد)، ماردار، پر از مار، مارلاخ:
رهت مارین و کهسارت پلنگین
گیا و سنگش از خون تو رنگین،
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ محرن. (ناظم الاطباء). رجوع به محرن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مدران. رجوع به مدران شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
تثنیۀ مدار، در حالت نصبی و جری به معنی دو مدار و منظور مدار رأس السرطان و مدار رأس الجدی است. رجوع به مدار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مصران. جج مصیر. (بحر الجواهر) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، جمع واژۀ مصیر، به معنی روده. (آنندراج). رجوع به مصران و مصیر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محرف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محرف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ صِ)
جمع واژۀ محاصر (در حالت نصبی و جری)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رَ)
ج محرّر (در حالت نصبی و جری). رجوع به محرر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رِ)
جمع واژۀ محرر (در حالت نصبی و جری). رجوع به محرر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شَ)
جمع واژۀ محشر است به قیاس ازمصدر احشار. حشرشدگان.
- امام المحشرین، پیشوای گردآمدگان:
مر ابوبکر تقی را گو ببین
شد ز صدیقی امام المحشرین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ)
تندخوئی به طور تناوب. (ناظم الاطباء). اما در دیگر فرهنگها دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محرّم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
جمع ساحر، جادوگران افسونگران جمع ساحر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جادوگران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبارز، نستوهان رزمندگان جمع مبارز در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماکرین
تصویر ماکرین
جمع ماکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سزارین
تصویر سزارین
عمل جراحی در زایمان غیر طبیعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاسین
تصویر تحاسین
جمع تحسین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محبر، خوشنویسان سخن آرایان جمع محبر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاریب
تصویر محاریب
جمع محراب، از ریشه پارسی مهرابه ها جمع محراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمرین
تصویر احمرین
خرما و آب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محارب، رزمندگان جنگندگان کریشکان جمع محارب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محرر، نویسندگان آزاد کنندگان زدایندگان جمع محرر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاریب
تصویر محاریب
((مَ))
جمع محراب
فرهنگ فارسی معین
((س یَ))
عمل جراحی جهت خروج نوزاد از شکم و زایمان های غیرطبیعی. ژول سزار قیصر روم به این طریق به دنیا آمده و نام این عمل از نام او گرفته شده است
فرهنگ فارسی معین
ساقه ی اصلی گیاهانی که مثل پیچک به دور هر چیزی پیچند
فرهنگ گویش مازندرانی