حذاء. (زوزنی). مقابله. (زوزنی). مقابل شدن و در برابر کسی قرار گرفتن. (از منتهی الارب). بازاء چیزی قرار گرفتن. (از اقرب الموارد). مقابل کشیدن کسی را و در برابر وی افتادن. (آنندراج). مقابله و روبرو شدن و برابر هم شدن چیزی به چیزی دیگر. (غیاث)
حذاء. (زوزنی). مقابله. (زوزنی). مقابل شدن و در برابر کسی قرار گرفتن. (از منتهی الارب). بازاء چیزی قرار گرفتن. (از اقرب الموارد). مقابل کشیدن کسی را و در برابر وی افتادن. (آنندراج). مقابله و روبرو شدن و برابر هم شدن چیزی به چیزی دیگر. (غیاث)
حجاء. (منتهی الارب). پرسیدن از کسی چیزی را تا در غلط افکند او را. (منتهی الارب). فطانت کسی را آزمایش کردن. (از لسان العرب) ، چیستان گفتن. (از منتهی الارب). احجیه گفتن با یکدیگر. تحاجی. حجاء، با هم کارزار کردن. حجاء. (از منتهی الارب). رجوع به حجاء شود
حجاء. (منتهی الارب). پرسیدن از کسی چیزی را تا در غلط افکند او را. (منتهی الارب). فطانت کسی را آزمایش کردن. (از لسان العرب) ، چیستان گفتن. (از منتهی الارب). احجیه گفتن با یکدیگر. تحاجی. حجاء، با هم کارزار کردن. حجاء. (از منتهی الارب). رجوع به حجاء شود
حماء. از کسی دفع کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). از کسی ذب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ذیل محامات) ، نگاه داشتن کسی را، یقال حامیت عنه و حامیت علی ضیفی، نیک قیام کردم به مهمانی مهمان. (از منتهی الارب). کسی را نگاه داشتن. (المصادر زوزنی)
حماء. از کسی دفع کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). از کسی ذب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ذیل محامات) ، نگاه داشتن کسی را، یقال حامیت عنه و حامیت علی ضیفی، نیک قیام کردم به مهمانی مهمان. (از منتهی الارب). کسی را نگاه داشتن. (المصادر زوزنی)
حباء. یاری دادن کسی را. (از منتهی الارب). نصرت و مدد کردن. یاری کردن. اعانت، صلح و نگهداشت. محابا. (آنندراج) ، عطاکردن بی پاداش و منت، با کسی به عطا دادن نبرد نمودن. (منتهی الارب). معارضه کردن در بخشش. (از آنندراج) ، تنگ گیری کردن در معامله. (منتهی الارب). سختگیری کردن در معامله. (از ناظم الاطباء) ، میل کردن به کسی. (از منتهی الارب). منحرف شدن از عدل و میل به ناحق کردن، جانب داری و طرفداری کردن، فروگذاشت کردن. (منتهی الارب). سهل البیعی. سخت گیری نکردن درمعامله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح فقه، چیزی راکمتر از قیمت حقیقی عالماً فروختن و یا به زیادتر از قیمت عالماً خریدن. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، در اصطلاح بلغاء عبارت است از گفتن چیزی مثل چیزی که دیگری گفته باشد خواه آن چیز وزن شعر باشد و یا قافیه و یا ردیفی و یا صنعتی. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، یا آنکه دو کس برای امتحان طبع خود و یا با التماس دیگری بگویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
حباء. یاری دادن کسی را. (از منتهی الارب). نصرت و مدد کردن. یاری کردن. اعانت، صلح و نگهداشت. محابا. (آنندراج) ، عطاکردن بی پاداش و منت، با کسی به عطا دادن نبرد نمودن. (منتهی الارب). معارضه کردن در بخشش. (از آنندراج) ، تنگ گیری کردن در معامله. (منتهی الارب). سختگیری کردن در معامله. (از ناظم الاطباء) ، میل کردن به کسی. (از منتهی الارب). منحرف شدن از عدل و میل به ناحق کردن، جانب داری و طرفداری کردن، فروگذاشت کردن. (منتهی الارب). سهل البیعی. سخت گیری نکردن درمعامله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح فقه، چیزی راکمتر از قیمت حقیقی عالماً فروختن و یا به زیادتر از قیمت عالماً خریدن. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، در اصطلاح بلغاء عبارت است از گفتن چیزی مثل چیزی که دیگری گفته باشد خواه آن چیز وزن شعر باشد و یا قافیه و یا ردیفی و یا صنعتی. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، یا آنکه دو کس برای امتحان طبع خود و یا با التماس دیگری بگویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
محاذاه. موازات. رویارویی. روبرویی. مقابل. برابر. روبرو. مقابله. (زوزنی). رویاروی. روبرو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ایلک باحشر خویش به محاذات او نزول کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298) ، در اصطلاح حکما و متکلمین موازات نیز گفته شود و آن اتحاد در وضع است مانند دو انسان که نسبت به شخص ثالث در وضع با یکدیگر متساوی باشند. و آن از اقسام وحدت است. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، در اصطلاح محاسبان بر طریقه ای ازطرق عمل ضرب اطلاق شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
محاذاه. موازات. رویارویی. روبرویی. مقابل. برابر. روبرو. مقابله. (زوزنی). رویاروی. روبرو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ایلک باحشر خویش به محاذات او نزول کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298) ، در اصطلاح حکما و متکلمین موازات نیز گفته شود و آن اتحاد در وضع است مانند دو انسان که نسبت به شخص ثالث در وضع با یکدیگر متساوی باشند. و آن از اقسام وحدت است. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، در اصطلاح محاسبان بر طریقه ای ازطرق عمل ضرب اطلاق شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
حذار. با یکدیگر تخویف نمودن. (منتهی الارب). از یکدیگر بیم داشتن، از کسی حذر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). پرهیز کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترسیدن از کسی و دوراندیشی نمودن. (از ناظم الاطباء)
حذار. با یکدیگر تخویف نمودن. (منتهی الارب). از یکدیگر بیم داشتن، از کسی حذر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). پرهیز کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترسیدن از کسی و دوراندیشی نمودن. (از ناظم الاطباء)
منازعت کردن باکسی در سخن. (آنندراج). مناقشه و منازعه. (ناظم الاطباء). پیکار کردن با کسی در سخن. (تاج المصادر بیهقی). حافاه، منازعه کرد با وی در سخن. (منتهی الارب)
منازعت کردن باکسی در سخن. (آنندراج). مناقشه و منازعه. (ناظم الاطباء). پیکار کردن با کسی در سخن. (تاج المصادر بیهقی). حافاه، منازعه کرد با وی در سخن. (منتهی الارب)