جدول جو
جدول جو

معنی مجیاء - جستجوی لغت در جدول جو

مجیاء
(مُ جَیْ یَءْ)
مردی که عندالجماع حدث کند یا انزال کند پیش از ادخال. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ جَیْ یَ ءَ)
زنی که هر دو اندامش یکی شده باشد از کثرت مجامعت و حدث کند عند الجماع. (منتهی الارب). زنی که پیش و پسش از بسیاری مجامعت یکی شده باشد و آنکه در هنگام جماع حدث کند. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَءْ)
سپر، بدان جهت که خمیده پشت است. (منتهی الارب). سپری که در وی هیچ آهن نباشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَءْ)
فرس مجماء، اسبی که غرۀ او کشیده و دارای فروهشتگی باشد. (از منتهی الارب). اسبی که سپیدی پیشانی وی کشیده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جای دیدن، و برجی که پاسبان در آن قرار میگیرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
چوبی است گرد که بدان بازی کنند و آن سلاح است. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی گرد که تازیان بدان بازی کنند و در هنگام حاجت مانند سلاح باشد مر آنان را. (ناظم الاطباء). چوبی گرد که اعراب با آن بازی کنند. (از اقرب الموارد) ، منقار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَزْ زَ ءْ)
جزء جزء شده. (ناظم الاطباء). پاره پاره شده. (از منتهی الارب). مجزا. و رجوع به مجزا شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ستور مادۀ سوده سم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شترمادۀ سوده سم. (آنندراج). مادیان و دیگر ستور مادۀ سوده سم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَیْ یَءْ)
مختلف و مختل ّ الخلقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ یْ یَءْ)
مهیا. رجوع به مهیا شود
لغت نامه دهخدا
آمدن آمدن مقابل ذهاب: نه بی عبارت او خلق را قیام و قعود نه بی اجازت او روز را مجیء و ذهاب. (عثمان مختاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجیء
تصویر مجیء
((مَ))
آمدن، مقابل ذهاب
فرهنگ فارسی معین