جدول جو
جدول جو

معنی مجوسیات - جستجوی لغت در جدول جو

مجوسیات(مَ سی یا)
جمع واژۀ مجوسیه. آنچه مربوط به مجوس باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجوس و مجوسیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متوفیات
تصویر متوفیات
جمع واژۀ متوفی، فوت شده، مرده، درگذشته
فرهنگ فارسی عمید
(بِ کَ دَ)
دین گبری. دین بهی. دین زرتشتی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجوسیه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب به مجوس، مغ و آتش پرست است که پیرو زردشت باشد. (منتهی الارب). آتش پرست و پیرو زرتشت. ج، مجوس. (ناظم الاطباء). واحد مجوس. (از آنندراج). مغ. موغ. گبر. آتش پرست. فردی از مجوس. آنکه به دین مجوس است. ج، مجوس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
اربعین شان را ز خمسین نصارا دان مدد
طیلسان شان را ز زنار مجوسی ده نشان.
خاقانی.
باب نوزدهم در ذکر یهودیان ومجوسیان به قم و نواحی آن. (تاریخ قم ص 18). و رجوع به مجوس شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ موریه، اسبهایی که از برخورد سمشان با سنگ آتش برمی آید، قوله تعالی: فالموریات قدحاً، (از ناظم الاطباء)، و رجوع به موریه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جمع واژۀ موسقه. (ناظم الاطباء). رجوع به موسقه شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از بخش های شهرستان دشت میشان است، این بخش درشمال باختری سوسنگرد واقع شده و موقعیت طبیعی آن دشت و هوایش گرمسیری است و در تابستان به 58 درجه می رسد، این بخش از 15 ده بزرگ و کوچک و جمعیتی در حدود 5000 تن تشکیل شده و از دیه های مهم آن: عین صوله، جزیرات، دال پری را می توان نام برد، آب آن از چشمه و چاه تأمین می گردد، و صنایع دستی زنان عبا و جاجیم بافی است، راههای دیه ها در تابستان اتومبیل رو است و مرکز آن موسیان می باشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است مرکز بخش موسیان شهرستان دشت میشان واقعدر 150 هزارگزی سوسنگرد با 400 تن سکنه، آب آن از چشمۀ گریزان و راه آن ماشین رو است، بخشدار و نمایندۀ دارایی در این ده برقرار است و ساکنان آن از طایفۀ دیناروند هستند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع در 2 هزارگزی خاور فلاورجان با 131 تن سکنه، آب آن از زاینده رود و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
گوشه ای است از شعبه نوروز خارا. (بهجت الروح تعلیقات ص 132)
لغت نامه دهخدا
(مَ وی یا)
چیزهای پیچیده شده. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ مطویه. (ناظم الاطباء) : و ماقدروا اﷲ حق قدره و الارض جمیعاً قبضته یوم القیمه و السموات مطویات بیمینه سبحانه و تعالی عما یشرکون. (قرآن 67/39).
- مطویات ضمیر، کنایه از اراده ها. (غیاث) (آنندراج). رجوع به طویت شود
لغت نامه دهخدا
(مَنْ وی یا)
جمع واژۀ منویه. قصدها. نیتها. نیت شده ها. مقاصد. رجوع به منوی و منویه و نیت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَوْ وی)
چیزهایی که قوت و توانایی می دهد و توانا می کند، داروهایی که برقوت و توانایی می افزاید. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقوی شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ موذیه، جانوران زیانکار، حیوانات آزاردار چون مار و موش و پشه، (از یادداشت مؤلف) : ... لکن مسکن شیر و مار و دیگر موذیات که بر رفتن در وی دشوار است و مقام کردن در میان آن طایفه مخوف، (کلیله و دمنه)، علما پادشاه را با کوه مانند کنند که ... مسکن شیر و مار و دیگر موذیات بود، (کلیله و دمنه)، و رجوع به موذی و موذیه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ غَوْ وَ)
جمع واژۀ مغوّاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مغواه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَسْ سَ)
مأخوذ از تازی، پیکرهای جامد و صلب و مجسمه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَرْ وی یا)
جمع واژۀ مرویه. رجوع به مرویه و مروی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَلْ لی)
مأخوذ از تازی، به اصطلاح طب داروهای منقح و پاک کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجلّی (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
عشرات الوف الوف الوف الوف در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین. (رسائل اخوان الصفا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
آلت موسیقی، (یادداشت مؤلف) : فنقول الان ان الموسیقی، هی الغناء و الموسیقار، هوالمغنی و الموسیقات، هو آلهالغناء، (رسائل اخوان الصفا)، و رجوع به موسیقی و موسیقار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَسْ سِ)
جمع واژۀ متوسط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح فلسفی) متوسطات، موجودات متوسط عقول و نفوس و بالاخره وسائط در سریان فیض به عالم ناسوت را گویند. (از فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی) : فلابد من متوسطات مترتبه طولیه. (حکمت اشراق چ کربن ص 144). و رجوع به متوسط و عقول عشره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ رَ)
جمع واژۀ مروراه. (منتهی الارب). رجوع به مروراه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَفْ فَ)
کسانی که فوت شده و مرده اند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوسیات
تصویر سوسیات
شپشگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجوزات
تصویر مجوزات
جمع مجوزه، جمع مجوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقویات
تصویر مقویات
جمع مقویه، نیروبخشان، تواندهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسسات
تصویر موسسات
سازمانها، بنگاهها، جمع موسسه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موذیه، از ریشه پارسی موتکان، گزند رسانان، خرفستران، جانوران زیانکار و گزند رسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسطات
تصویر متوسطات
جمع متوسطه، میانجیان میانه ها جمع متوسطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسلات
تصویر متوسلات
جمع متوسله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متوفاه، زنان مرده زنان در گذشته مردگان جمع متوفاه (متوفی) زن در گذشته زن مرده
فرهنگ لغت هوشیار
مجوسی در فارسی: از ریشه پهلوی مگوگی منسوب به مجوس: مربوط به مجوس، فردی از مجوس جمع مجوسیان: باب نوزدهم در ذکر یهودیان و مجوسیان بقم و نواحی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاویات
تصویر مجاویات
جمع مجاوبه، هم پاسخی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منوی، خواست ها آهنگ ها کام ها جمع منویه (منوی) توضیح در تداول فارسی غالبابمعنی نیتها بکار رود: (منویات ملوکانه)
فرهنگ لغت هوشیار
نیات، اهداف، نیت ها، مرادها، منوی ها
متضاد: اعمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتعی جنگلی در کنار جاده مالرو کدیر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی