جدول جو
جدول جو

معنی مجواب - جستجوی لغت در جدول جو

مجواب
(مِجْ)
آلت برنده و کارد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جواب
تصویر جواب
مقابل سؤال، پاسخ،
آنچه در مقابل خطاب، دعا، اعتراض، آزمون، معادلۀ ریاضی یا نامه گفته و نوشته می شود،
کنایه از جبران،
در علوم ادبی استقبال
جواب دادن (گفتن): پاسخ گفتن، پاسخ دادن
جواب شافی: پاسخ قاطع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاب
تصویر مجاب
پاسخ داده شده، کسی که قانع شده
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
طعام مجشاب، طعام خشن و درشت یا بی نان خورش. جشب. جشب. جشنیب. مجشوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَوْ وَ)
جایی که جابجا بر آن باران باریده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جواب داده شده. (از منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث). جواب داده و پاسخ داده. (ناظم الاطباء). پاسخ کرده. پاسخ شنیده. که وی را پاسخ داده باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مجاب الدعوه، کسی که دعای وی پذیرفته و قبول گردد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
، قبول کرده شده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مأخوذ از تازی، ساکت شده در مباحثه و مناقشه و گفتگو. (ناظم الاطباء) مغلوب در مناظره. مفحم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
پیراهن پوشیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گذرنده از چیزی. (ناظم الاطباء). برندۀ مسافت. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَوْ وِ)
گریبان کننده پیراهن را. (از منتهی الارب) (آنندراج). کسی که گریبان می سازد برای پیراهن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجویب شود، آورنده، برنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زمین که هیچ نرویاند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج، مجادیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ وِ)
با هم سخن گوینده. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سخن گوینده. (ناظم الاطباء) ، جواب دهنده و جواب ده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سائل، عارض. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عشرات الوف الوف الوف الوف در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین. (رسائل اخوان الصفا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِجْ)
بسیار جیّد آورنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازاقرب الموارد). مردی که گفتار و کردار نیکو داشته باشد. (ناظم الاطباء) ، شاعر مجواد، شاعر اشعار نیکو گوینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شاعری که شعر نیکو گوید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مسافت بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، سیر کردن در شب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گریبان کردن پیراهن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَجْ)
جمع واژۀ جوب
لغت نامه دهخدا
(مِجْ وَ)
سپر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دو کارد گریبان کاو. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ابزار آهنین که بدان چیزی می شکافند و دو نیم می کنند. (ناظم الاطباء). آهنی که بدان چیز می برند. (ازاقرب الموارد) ، مقراض. (ناظم الاطباء). قیچی بزرگ. قیچی باغبانی. (از فرهنگ جانسون) ، آتشدان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجواب
تصویر تجواب
رهنور دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواب
تصویر جواب
پاسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاوب
تصویر مجاوب
همپاسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاب
تصویر مجاب
جواب داده شده، پاسخ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجداب
تصویر مجداب
نا رویا زمینی که هیچ چیز در آن نروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجداب
تصویر مجداب
((مِ))
زمینی که هیچ چیز در آن نروید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جواب
تصویر جواب
((جَ))
پاسخ، آن چه پس از حل مسئله یا معادله به دست می آید، جبران، تلافی، نتیجه آزمایش یا آزمون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاب
تصویر مجاب
((مُ))
جواب داده، پاسخ داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جواب
تصویر جواب
پاسخ
فرهنگ واژه فارسی سره
پاسخ، راه حل
متضاد: پرسش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پذیرا، راضی، رضا، متقاعد، تسلیم، مغلوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوب نیم خشک
فرهنگ گویش مازندرانی
پاسخ، پاسخ دهید
دیکشنری اردو به فارسی