پیش سر موی ریخته. ج، مجالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قسمت پیش سر و آن موضع ریختن موست. (از اقرب الموارد) ، جای زدودن و روشن وآشکار کردن. (آنندراج) (غیاث) ، جلوه گاه. محل جلوه و ظهور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) بی مویی پیش سر تا فرق سر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
پیش سر موی ریخته. ج، مجالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قسمت پیش سر و آن موضع ریختن موست. (از اقرب الموارد) ، جای زدودن و روشن وآشکار کردن. (آنندراج) (غیاث) ، جلوه گاه. محل جلوه و ظهور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) بی مویی پیش سر تا فرق سر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
آن که قحط او را از خانمان بیرون کرده باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب). آواره و در بدر و از خانمان بدر شده، آزاد شده از غم، رهاشده و نجات یافته. (ناظم الاطباء)
آن که قحط او را از خانمان بیرون کرده باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب). آواره و در بدر و از خانمان بدر شده، آزاد شده از غم، رهاشده و نجات یافته. (ناظم الاطباء)
جلا داده شده. (غیاث) (آنندراج). زدوده شده و صیقل شده. (ناظم الاطباء) ، روشن و آشکار کرده شده. (غیاث) (آنندراج). واضح و هویدا گشته، صاف و روشن کرده شده. (ناظم الاطباء)
جلا داده شده. (غیاث) (آنندراج). زدوده شده و صیقل شده. (ناظم الاطباء) ، روشن و آشکار کرده شده. (غیاث) (آنندراج). واضح و هویدا گشته، صاف و روشن کرده شده. (ناظم الاطباء)
روشن کننده. (آنندراج) (غیاث). کسی و یا چیزی که روشن و هویدامی کند و آشکار می نماید، زداینده و جلا دهنده. (ناظم الاطباء) ، تیز نگرنده مانند عقابی که می نگرد شکار خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خبردهنده از خیال و آنچه در دل دارد. (ناظم الاطباء) ، اسب نخستین رهان. (منتهی الارب). نخستین اسب از اسب های رهان که پیش می آید. (ناظم الاطباء). اسب پیشرو از اسبان مسابقه. (از اقرب الموارد). اسبی که در مسابقه پیش همه آید. اسب پیشین در سبق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام اسب اول که از همه اسبان رهان پیشتر باشد و معمول سواران عرب چنان بود که در میدان معارضه آمده گروها بسته به جهت امتحان همه اسبان را برابر ایستاده کرده یکبارگی به هم می تاختند. هر اسبی که از همه اسبان پیش شود آن را مجلی گویند و هر که عقب او باشد آن را مصلی نامند از تصلیه که به معنی سرین گرفتن است و نمازی را که مصلی گویند از آن جهت است که در سجود سرین بر میدارد چون اسب دوم سر خود را در سرین اسب اول نهاده مصلی گویند، هر که پس از مصلی باشد آن رامسلی خوانند و از این ترتیب چهارم را تالی و پنجم را مرتاح و علی هذاالقیاس تا ده دوازده را نام است و باقی را نیست چنانکه دوازدهم را که از همه پس باشد آن را فسکل نامند و تاسکیت که اسم دهم باشد همه اهل لغت متفق اند و در صحت قاشور و فسکل که یازدهم و دوازدهم باشد شک کرده اند. (غیاث) (آنندراج) : بل مرا این مراست با قدما که مجلی منم در این مضمار. خاقانی. ، دارو یا چیزی دیگر که رطوبات لزجۀ سطح عضو و دهانه های مسامات را بر طرف کند، مانند عسل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجلیات شود
روشن کننده. (آنندراج) (غیاث). کسی و یا چیزی که روشن و هویدامی کند و آشکار می نماید، زداینده و جلا دهنده. (ناظم الاطباء) ، تیز نگرنده مانند عقابی که می نگرد شکار خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خبردهنده از خیال و آنچه در دل دارد. (ناظم الاطباء) ، اسب نخستین رهان. (منتهی الارب). نخستین اسب از اسب های رهان که پیش می آید. (ناظم الاطباء). اسب پیشرو از اسبان مسابقه. (از اقرب الموارد). اسبی که در مسابقه پیش همه آید. اسب پیشین در سبق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام اسب اول که از همه اسبان رهان پیشتر باشد و معمول سواران عرب چنان بود که در میدان معارضه آمده گروها بسته به جهت امتحان همه اسبان را برابر ایستاده کرده یکبارگی به هم می تاختند. هر اسبی که از همه اسبان پیش شود آن را مجلی گویند و هر که عقب او باشد آن را مصلی نامند از تصلیه که به معنی سرین گرفتن است و نمازی را که مصلی گویند از آن جهت است که در سجود سرین بر میدارد چون اسب دوم سر خود را در سرین اسب اول نهاده مصلی گویند، هر که پس از مصلی باشد آن رامسلی خوانند و از این ترتیب چهارم را تالی و پنجم را مرتاح و علی هذاالقیاس تا ده دوازده را نام است و باقی را نیست چنانکه دوازدهم را که از همه پس باشد آن را فسکل نامند و تاسکیت که اسم دهم باشد همه اهل لغت متفق اند و در صحت قاشور و فسکل که یازدهم و دوازدهم باشد شک کرده اند. (غیاث) (آنندراج) : بل مرا این مراست با قدما که مجلی منم در این مضمار. خاقانی. ، دارو یا چیزی دیگر که رطوبات لزجۀ سطح عضو و دهانه های مسامات را بر طرف کند، مانند عسل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجلیات شود
محل نشستن مردم، جای نشستن، مکانی که در آن عده ای به منظوری خاص گرد هم می آیند، مکانی که در آن نمایندگان سیاسی مردم برای قانون گذاری جمع می شوند، نمایندگان مردم، پارلمان، مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان می شود، هر یک از پرده های یک نمایش، حضرت، پیشگاه، محضر مجلس شورا: مجلسی متشکل از نمایندگان منتخب برای تصویب قوانین مجلس شورای اسلامی: مجلس نمایندگان ملت که برای مشورت در امور مملکت و تصویب قوانین تشکیل می شود
محل نشستن مردم، جای نشستن، مکانی که در آن عده ای به منظوری خاص گرد هم می آیند، مکانی که در آن نمایندگان سیاسی مردم برای قانون گذاری جمع می شوند، نمایندگان مردم، پارلمان، مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان می شود، هر یک از پرده های یک نمایش، حضرت، پیشگاه، محضر مجلس شورا: مجلسی متشکل از نمایندگان منتخب برای تصویب قوانین مجلس شورای اسلامی: مجلس نمایندگان ملت که برای مشورت در امور مملکت و تصویب قوانین تشکیل می شود
جلوه گر شدن، هویدا شدن، نمایان شدن، در تصوف نور مکاشفه که از باری تعالی بر دل عارف ظاهر شود، تابش انوار حق در دل سالک پس از پیمودن مراحل سلوک و وصول به مقام فناءفی اللّه
جلوه گر شدن، هویدا شدن، نمایان شدن، در تصوف نور مکاشفه که از باری تعالی بر دل عارف ظاهر شود، تابش انوار حق در دل سالک پس از پیمودن مراحل سلوک و وصول به مقام فناءفی اللّه