- مجلس
- انجمن، انجم نگاه، نشست گاه
معنی مجلس - جستجوی لغت در جدول جو
- مجلس
- محل نشستن مردم، جای نشستن، مکانی که در آن عده ای به منظوری خاص گرد هم می آیند، مکانی که در آن نمایندگان سیاسی مردم برای قانون گذاری جمع می شوند، نمایندگان مردم، پارلمان، مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان می شود، هر یک از پرده های یک نمایش، حضرت، پیشگاه، محضر
مجلس شورا: مجلسی متشکل از نمایندگان منتخب برای تصویب قوانین
مجلس شورای اسلامی: مجلس نمایندگان ملت که برای مشورت در امور مملکت و تصویب قوانین تشکیل می شود
- مجلس
- جای نشستن، محل نشستن مردمان، م جمعی از مردم برای کاری و مصلحتی یا شوری، جای فراهم آمدن مردن برای گفتگو و مشاوره
- مجلس ((مَ لِ))
- محل نشستن، محل اجتماع برای مشاوره و گفتگو، جلسه، نشست، بار، دفعه، شورا نهادی متشکل از نمایندگان مردم جهت قانون گذاری، خبرگان نهادی متشکل از نمایندگان انتخابی جهت تعیین رهبر یا شورای رهبری، ختم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مناسب برای مجلس، نشسته در مجلس، در علوم سیاسی نمایندۀ مجلس
نشستی: ، دلپسند میانمردمی (گویش بیرجندی) آبرو مند منسوب به مجلس، هر چیز که قابل آوردن به مجلس باشد
گاهنامه
پرنما، پرشکوه
ندار، بی چیز، تهیدست
جلادهنده، آشکار کننده
اسبی که در مسابقه از اسب های دیگر پیش بیفتد
اسبی که در مسابقه از اسب های دیگر پیش بیفتد
خدعه کننده، عوام فریب، کسی که عیب خود یا عیب کالای خود را پنهان کند
واحد شمارش کتاب، جلد، جلد شده
پیرو دین زردشت، زردشتی، زردشتی (دین)
محل جلوه و ظهور، پیش سر، قسمت پیش سر
مجلس ها، انجمن ها، جمع واژۀ مجلس
هر چیزی که به واسطۀ حرارت مانند آهک شده
بزرگ داشته، محترم، باشکوه، دارای شوکت و جلال
همنشین، آنکه با دیگری در یک جا بنشیند، هم زانو، همدم، رفیق، هم صحبت، هم نشست
کمارماهیک از ماهیان
سیاه مقابل سفید (در کتب طبی قدیم بکار رفته)
نومید، اندوهگین دلشکسته، سرگردان هاژ هاج
فرو رونده، جنبنده
جمع مجلس، نشیم ها نشست ها نشستنگاه ها همنشین جمع مجلس: مجالس عزاداری. همنشین جمع مجالسین
تابعان زرتشت، قوم آتش پرست که از تابعان زرتشت اند
مرکب از اجناس مختلف
روشن کننده، آشکار و هویدا
صحیفه حکمت و ادب، آنچه که همچون کتاب و مجله و رساله از اخبار و موضوعات و مقالات مختلف هفته یا پانزده روز یکبار و یا ماهی یکمرتبه طبع و نشر دهند
دارای بزرگواری و قدرت و شوکت
صحاف، آنکه کتابها را جلد میکند
فراهم آینده، بانگ کننده، یاری دهنده
جو فروش گندم نما آک نهاننده ماده رند (گویش افغانی) آسمند آنکه عیب کالای خود را از خریداران پنهان کند، خدعه کننده، کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد جمع مدلسین
پاک شده زدوده نوشته محو کرده شده. پاک کننده نوشته
محتاج و درویش و تهیدست
آهکدار آهکی آهکی شده، آهک دار آهکی