از مقلای: کشتی بند (کشتی رانی) چوبهایی است عمودین که در موقع حرکت کشتی آنها را قریب کشتی گذارند و بند های کشتی را بان بندند و موقعی که کشتی در کناره است آنها را از دو طرف بزمین نصب کنند که مانع تکان خوردن کشتی شود
از مقلای: کشتی بند (کشتی رانی) چوبهایی است عمودین که در موقع حرکت کشتی آنها را قریب کشتی گذارند و بند های کشتی را بان بندند و موقعی که کشتی در کناره است آنها را از دو طرف بزمین نصب کنند که مانع تکان خوردن کشتی شود
جلا داده شده. (غیاث) (آنندراج). زدوده شده و صیقل شده. (ناظم الاطباء) ، روشن و آشکار کرده شده. (غیاث) (آنندراج). واضح و هویدا گشته، صاف و روشن کرده شده. (ناظم الاطباء)
جلا داده شده. (غیاث) (آنندراج). زدوده شده و صیقل شده. (ناظم الاطباء) ، روشن و آشکار کرده شده. (غیاث) (آنندراج). واضح و هویدا گشته، صاف و روشن کرده شده. (ناظم الاطباء)
آن که قحط او را از خانمان بیرون کرده باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب). آواره و در بدر و از خانمان بدر شده، آزاد شده از غم، رهاشده و نجات یافته. (ناظم الاطباء)
آن که قحط او را از خانمان بیرون کرده باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب). آواره و در بدر و از خانمان بدر شده، آزاد شده از غم، رهاشده و نجات یافته. (ناظم الاطباء)
روشن کننده. (آنندراج) (غیاث). کسی و یا چیزی که روشن و هویدامی کند و آشکار می نماید، زداینده و جلا دهنده. (ناظم الاطباء) ، تیز نگرنده مانند عقابی که می نگرد شکار خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خبردهنده از خیال و آنچه در دل دارد. (ناظم الاطباء) ، اسب نخستین رهان. (منتهی الارب). نخستین اسب از اسب های رهان که پیش می آید. (ناظم الاطباء). اسب پیشرو از اسبان مسابقه. (از اقرب الموارد). اسبی که در مسابقه پیش همه آید. اسب پیشین در سبق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام اسب اول که از همه اسبان رهان پیشتر باشد و معمول سواران عرب چنان بود که در میدان معارضه آمده گروها بسته به جهت امتحان همه اسبان را برابر ایستاده کرده یکبارگی به هم می تاختند. هر اسبی که از همه اسبان پیش شود آن را مجلی گویند و هر که عقب او باشد آن را مصلی نامند از تصلیه که به معنی سرین گرفتن است و نمازی را که مصلی گویند از آن جهت است که در سجود سرین بر میدارد چون اسب دوم سر خود را در سرین اسب اول نهاده مصلی گویند، هر که پس از مصلی باشد آن رامسلی خوانند و از این ترتیب چهارم را تالی و پنجم را مرتاح و علی هذاالقیاس تا ده دوازده را نام است و باقی را نیست چنانکه دوازدهم را که از همه پس باشد آن را فسکل نامند و تاسکیت که اسم دهم باشد همه اهل لغت متفق اند و در صحت قاشور و فسکل که یازدهم و دوازدهم باشد شک کرده اند. (غیاث) (آنندراج) : بل مرا این مراست با قدما که مجلی منم در این مضمار. خاقانی. ، دارو یا چیزی دیگر که رطوبات لزجۀ سطح عضو و دهانه های مسامات را بر طرف کند، مانند عسل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجلیات شود
روشن کننده. (آنندراج) (غیاث). کسی و یا چیزی که روشن و هویدامی کند و آشکار می نماید، زداینده و جلا دهنده. (ناظم الاطباء) ، تیز نگرنده مانند عقابی که می نگرد شکار خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خبردهنده از خیال و آنچه در دل دارد. (ناظم الاطباء) ، اسب نخستین رهان. (منتهی الارب). نخستین اسب از اسب های رهان که پیش می آید. (ناظم الاطباء). اسب پیشرو از اسبان مسابقه. (از اقرب الموارد). اسبی که در مسابقه پیش همه آید. اسب پیشین در سبق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام اسب اول که از همه اسبان رهان پیشتر باشد و معمول سواران عرب چنان بود که در میدان معارضه آمده گروها بسته به جهت امتحان همه اسبان را برابر ایستاده کرده یکبارگی به هم می تاختند. هر اسبی که از همه اسبان پیش شود آن را مجلی گویند و هر که عقب او باشد آن را مصلی نامند از تصلیه که به معنی سرین گرفتن است و نمازی را که مصلی گویند از آن جهت است که در سجود سرین بر میدارد چون اسب دوم سر خود را در سرین اسب اول نهاده مصلی گویند، هر که پس از مصلی باشد آن رامسلی خوانند و از این ترتیب چهارم را تالی و پنجم را مرتاح و علی هذاالقیاس تا ده دوازده را نام است و باقی را نیست چنانکه دوازدهم را که از همه پس باشد آن را فسکل نامند و تاسکیت که اسم دهم باشد همه اهل لغت متفق اند و در صحت قاشور و فسکل که یازدهم و دوازدهم باشد شک کرده اند. (غیاث) (آنندراج) : بل مرا این مراست با قدما که مجلی منم در این مضمار. خاقانی. ، دارو یا چیزی دیگر که رطوبات لزجۀ سطح عضو و دهانه های مسامات را بر طرف کند، مانند عسل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجلیات شود
روشن و هویدا. (آنندراج). روشن و هویداشده. (از منتهی الارب). ظاهر و هویدا شده. (ناظم الاطباء) ، صیقل شده و زدوده شده، پاک کرده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
روشن و هویدا. (آنندراج). روشن و هویداشده. (از منتهی الارب). ظاهر و هویدا شده. (ناظم الاطباء) ، صیقل شده و زدوده شده، پاک کرده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
پیش سر موی ریخته. ج، مجالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قسمت پیش سر و آن موضع ریختن موست. (از اقرب الموارد) ، جای زدودن و روشن وآشکار کردن. (آنندراج) (غیاث) ، جلوه گاه. محل جلوه و ظهور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) بی مویی پیش سر تا فرق سر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
پیش سر موی ریخته. ج، مجالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قسمت پیش سر و آن موضع ریختن موست. (از اقرب الموارد) ، جای زدودن و روشن وآشکار کردن. (آنندراج) (غیاث) ، جلوه گاه. محل جلوه و ظهور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) بی مویی پیش سر تا فرق سر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
از امرای مغول غازان که وصاف الحضره گاه او را ’ملا’ و گاه ’ملای’ و گاه نیز ’مولای’ می نویسد. (تاریخ وصاف ص 374، 377، 378، 379، 380، 397، 410، 411، 414). از سرداران معروف غازان بوده است و نام او مخصوصاً در جنگ غازان با مصریان و شامیان در شهور سنۀ 697 هجری قمری و سالهای بعد بسیار می آید. رجوع شود به یادداشتهای قزوینی ج 3 ص 335
از امرای مغول غازان که وصاف الحضره گاه او را ’ملا’ و گاه ’ملای’ و گاه نیز ’مولای’ می نویسد. (تاریخ وصاف ص 374، 377، 378، 379، 380، 397، 410، 411، 414). از سرداران معروف غازان بوده است و نام او مخصوصاً در جنگ غازان با مصریان و شامیان در شهور سنۀ 697 هجری قمری و سالهای بعد بسیار می آید. رجوع شود به یادداشتهای قزوینی ج 3 ص 335
جمع واژۀ مجلی [م لا] . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجلی [م لا] شود، جمع واژۀ مجلی [م لا] صیغۀ اسم ظرف است به معنی جای جلا که آیینه باشد. (غیاث) (آنندراج)، جاهای جلوه. (غیاث) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ مجلی [م َ لا] . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجلی [م َلا] شود، جَمعِ واژۀ مجلی [م َ لا] صیغۀ اسم ظرف است به معنی جای جلا که آیینه باشد. (غیاث) (آنندراج)، جاهای جلوه. (غیاث) (آنندراج)
نهی) مخفف میالای است که منع از آلوده کردن باشد یعنی آلوده مکن، (برهان)، مخفف میالای است مانند مازار که میازار باشد، (انجمن آرا) (آنندراج)، دوم شخص مفرد نهی از آلاییدن و آلودن، آلوده مکن، (فرهنگ فارسی معین)
نهی) مخفف میالای است که منع از آلوده کردن باشد یعنی آلوده مکن، (برهان)، مخفف میالای است مانند مازار که میازار باشد، (انجمن آرا) (آنندراج)، دوم شخص مفرد نهی از آلاییدن و آلودن، آلوده مکن، (فرهنگ فارسی معین)
ملامحمد باقر بن ملا محمد تقی مجلسی، از بزرگترین و معروفترین علمای شیعه در عهدصفویه است که به سال 1037 هجری قمری در اصفهان متولد شد و در سال 1111 یا 1110 در زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی وفات یافت و در جامع عتیق اصفهان مدفون شد. وی در اواخر عهد شاه سلیمان و قسمت عمده از عهد شاه سلطان حسین دارای رتبت شیخ الاسلامی و امام جمعه و صاحب اختیار امور دینی کل کشور بود و نیز حائز ریاست علمی و سیاسی گردید. تعداد تألیفات مجلسی متجاوز از شصت مجلد است که معروفتر و مهمتر از همه به زبان عربی ’بحارالانوار فی اخبار الائمه الاطهار’ است. این کتاب شامل 26 جلد و در حقیقت دائره المعارف شیعۀ اثناعشری است. از تألیفات دیگر او مجموع کتب دینی و اخلاقی است که به زبان فارسی ساده نوشته شده است و مهمترین آنها عبارتند از: حق الیقین در اصول دین. حلیه المتقین در آداب و سنن. حیات القلوب در تاریخ انبیا و پادشاهان و ائمه. عین الحیات، در وعظ و زهد و مذمت دنیا. زادالمعاد، جلاءالعیون در تاریخ حیات و مصائب و معجزات ائمۀ شیعه. تحفه الزائر، ربیع الاسابیع، مشکوه الانوار در فضیلت قرائت قرآن. مقیاس المصابیح در تعقیبات نماز و رساله های متفرق بسیار. وی به مجلسی پسر و مجلسی دوم (ثانی) نیز معروف است. و رجوع به ریحانهالادب ج 5 و روضات الجنات ج 1 ص 118 و 124 و اعلام زرکلی ج 3 ص 868 و قصص العلماء صص 147-165 و سبک شناسی ج 3 ص 304 و تاریخ ادبیات براون ترجمه رشید یاسمی ص 257 و 263 شود
ملامحمد باقر بن ملا محمد تقی مجلسی، از بزرگترین و معروفترین علمای شیعه در عهدصفویه است که به سال 1037 هجری قمری در اصفهان متولد شد و در سال 1111 یا 1110 در زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی وفات یافت و در جامع عتیق اصفهان مدفون شد. وی در اواخر عهد شاه سلیمان و قسمت عمده از عهد شاه سلطان حسین دارای رتبت شیخ الاسلامی و امام جمعه و صاحب اختیار امور دینی کل کشور بود و نیز حائز ریاست علمی و سیاسی گردید. تعداد تألیفات مجلسی متجاوز از شصت مجلد است که معروفتر و مهمتر از همه به زبان عربی ’بحارالانوار فی اخبار الائمه الاطهار’ است. این کتاب شامل 26 جلد و در حقیقت دائره المعارف شیعۀ اثناعشری است. از تألیفات دیگر او مجموع کتب دینی و اخلاقی است که به زبان فارسی ساده نوشته شده است و مهمترین آنها عبارتند از: حق الیقین در اصول دین. حلیه المتقین در آداب و سنن. حیات القلوب در تاریخ انبیا و پادشاهان و ائمه. عین الحیات، در وعظ و زهد و مذمت دنیا. زادالمعاد، جلاءالعیون در تاریخ حیات و مصائب و معجزات ائمۀ شیعه. تحفه الزائر، ربیع الاسابیع، مشکوه الانوار در فضیلت قرائت قرآن. مقیاس المصابیح در تعقیبات نماز و رساله های متفرق بسیار. وی به مجلسی پسر و مجلسی دوم (ثانی) نیز معروف است. و رجوع به ریحانهالادب ج 5 و روضات الجنات ج 1 ص 118 و 124 و اعلام زرکلی ج 3 ص 868 و قصص العلماء صص 147-165 و سبک شناسی ج 3 ص 304 و تاریخ ادبیات براون ترجمه رشید یاسمی ص 257 و 263 شود
اهل مجلس و نشسته در مجلس. ج، مجلسیان. (ناظم الاطباء) : بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است ای مجلسیان راه خرابات کدام است. سعدی. ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین از شمع بپرسید که در سوز و گداز است. حافظ
اهل مجلس و نشسته در مجلس. ج، مجلسیان. (ناظم الاطباء) : بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است ای مجلسیان راه خرابات کدام است. سعدی. ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین از شمع بپرسید که در سوز و گداز است. حافظ