جدول جو
جدول جو

معنی مجفجف - جستجوی لغت در جدول جو

مجفجف(مُ جَ جِ)
داود بن حمدان بن حمدون التغلبی العدوی از امراء بنی حمدان و از اشجعناس بود و در شجاعت بدو مثل می زدند. در سال 320 هجری قمری کشته شد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 7). و رجوع به کامل ابن اثیر (حوادث سال 320) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جفجف
تصویر جفجف
باد تند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
خشک شدن. (زوزنی). نیم خشک گردیدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تجفجف الثوب ابتل ثم جف و فیه ندی فان یبس کل الیبس قیل قف. (اقرب الموارد). تر شد جامه پس خشکیدو در او نمی هست. (شرح قاموس) ، پر بادگردیدن پرنده. (منتهی الارب). انتفاش. (اقرب الموارد) ، فروگرفتن بیضه ها را زیر پرهای خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حرکت کردن پرنده بالای تخم و پوشیدن آن را با دو بال خود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَجِ)
جامۀ نیم خشک گردیده. (آنندراج). جامۀ نیم خشک شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجفجف شود
لغت نامه دهخدا
(هََ جَ جَ)
شترمرغ سالخورده، درشت اندام گران سنگ از شترمرغ و از مردم، دراز سطبر و فراخ شکم. (منتهی الارب). الرغیب الجوف. (اقرب الموارد). هجف ّ. رجوع به هجف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَفْ فِ)
خشک کننده. (آنندراج) (غیاث). خشکاننده و هر چیز که بخشکاند. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح پزشکی) دوایی که رطوبات را از بین می برد. (از کتاب دوم قانون ص 150). دارویی که بر اثر محلل بودنش رطوبات زیان آور بدن را زایل سازد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). آنچه افناء رطوبات یا تقلیل آن کند مانند سندروس. (تحفۀ حکیم مؤمن). دوایی که رطوبات را براندازد. مقابل مرطّب. (ج، مجففات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَفْ فَ)
خشک کرده شده و قدید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجفجف
تصویر تجفجف
نیم خشکاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفجف
تصویر جفجف
زمین هموار، باد تند
فرهنگ لغت هوشیار
خشک کرده خسک گر خشک کرده شده. خشک کننده، دوایی که موجب از بین رفتن رطوبات یا تقلیل آن شود مانند سندروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجفف
تصویر مجفف
((مُ جَ فَّ))
خشک کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجفف
تصویر مجفف
((مُ جَ فِّ))
خشک کننده، دوایی که موجب از بین رفتن رطوبات یا تقلیل آن شود
فرهنگ فارسی معین