جدول جو
جدول جو

معنی مجزفه - جستجوی لغت در جدول جو

مجزفه
(مِ زَ فَ)
دام ماهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معزفه
تصویر معزفه
نوعی آلت موسیقی مانند تنبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرفه
تصویر مجرفه
بیل، ابزار آهنی پهن با دستۀ چوبی بلند برای کندن زمین یا برداشتن گل و خاک
فرهنگ فارسی عمید
(مِ زَفْ فَ)
محفه. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب مادۀ ’زف ف’). محفه ای که عروس را در آن نشانیده به خانه شوهر برند. (ناظم الاطباء). محفه که عروس را در آن کنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ فَ)
دلوی است خرد که بر سر چوبی دراز بندند و بدان آب کشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، منازف. (ناظم الاطباء) ، هر چیز که بدان آب کشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ فَ)
آلتی از آلات موسیقی ذات اوتار در عراق. (مفاتیح العلوم). آلتی موسیقی در قدیم. جوهری و دیگران نوشته اند که معزفه را مثل بربط و طنبور می نوازند یعنی با انگشت یا با مضراب، مؤلف مفاتیح العلوم اظهار می کند که معزفه سازی است متعلق به مردم عراق در حالی که نویسندۀ دیگر آن را از آن مردم یمن داند. مؤلف اغانی تذکر می دهد که معزفه از جملۀ سازهایی است که کمتر به دست نوازندگان دوره گرد افتاده و به همین جهت در مجالس انس ایران و خلفا بیشتر مورد قبول واقع شده است. ج، معازف. و رجوع به مجلۀ موسیقی دورۀ سوم شمارۀ 10 ص 31 شود
معزف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به معزف و معزفه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ رَ)
جای شتر کشتن. ج، مجازر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَزْ زِ عَ / زْ زَ عَ)
رطبه مجزعه، رطبی که نصف آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ ذِ فَ)
زن گام کوتاه و تیزرو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ فَ)
بیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بیل چوبین و پاروب. (ناظم الاطباء). بیلچه. استام. خاک انداز. مقحاه. مسحاه. چمچه. کمچه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ فَ / فِ)
مجرفه:
در مجرفه فرّاش مجلسش را
مکنون جبال و بحار باشد.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 1 ص 131).
رجوع به مجرفه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَوْ وَ فَ)
تأنیث مجوف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجوف شود
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
به گزاف فراگرفتن، فارسی معرب. (تاج المصادربیهقی). به گزاف فراگرفتن. جزاف. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). در بیع با حدس و تخمین معامله کردن. (از اقرب الموارد). از گزاف فارسی، به گزاف فروختن. چکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- بیغ مجازفه، بیع مزابنه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مزابنه شود.
، بیع معلومی به مجهولی از جنس آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَفْ فِ فَ)
خشکاننده و هر چیز که بخشکاند. (ناظم الاطباء). مؤنث مجفف: ادویۀ مجففه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجفف شود
لغت نامه دهخدا
(مِ زَفْ فَ)
نام یکی از آلات جولاهه. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
ساز آلتی موسیقی در قدیم. توضیح جوهری و دیگران نوشته اند که معزفه را مثل بربط و طنبور مینوازند یعنی با انگشت یا بامضراب مولف مفاتیح العلوم اظهار میکند که معزفه سازیست متعلق بمردم عراق در حالی که نویسنده دیگر آنرا از آن مردم یمن داند. مولف اغانی تذکر میدهد که معزفه از جمله سازهایی است که کمتر بدست نوازندگان دوره گرد افتاده و بهمین جهت در مجالس انس ایران و خلفا بیشتر مورد قبول و اقع شده است: آلات موسیقی قدیم ایران، جمع معازف
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه را سعد الدین الوراوینی در مرزبان نامه آورده... (به تماشای بطان بنشستند که هر یک برسان زورق سیمین بر روی دریای سیماب گذر می کردند یکی ملاح وار به مجدفه پنجه پای کشتی قالب را به کنار افکندی) واژه ای ساختگی است و تازیان مجداف و مجذاف و مجذافه را به کار برند که به آرش پارو کشتی است (بهره گرفته از پانوشت محمد قزوینی در مرزبان نامه) پاروی کشتی. توضیح در عربی مجداف و مجذاف بدین معنی آمده و مجدفه در کتب معتبر لغت نیامده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرفه
تصویر مجرفه
بیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجزقه
تصویر مجزقه
تور ماهیگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجوفه
تصویر مجوفه
مونث مجوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجدفه
تصویر مجدفه
((مِ دَ فَ یا فِ))
پاروی کشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرفه
تصویر مجرفه
((مِ رَ فَ))
بیل
فرهنگ فارسی معین