جدول جو
جدول جو

معنی مجرهد - جستجوی لغت در جدول جو

مجرهد
(مُ رَ هَِ دد)
شتاب رفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تندرو. (از اقرب الموارد) ، لیل مجرهد، شب دراز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجاهد
تصویر مجاهد
کسی که با دشمن جنگ کند
کوشش کننده
فرهنگ فارسی عمید
عالمی که در علم فقه به درجۀ اجتهاد رسیده و مسائل شرعی را از قرآن استنباط کند، کوشش کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
آن که پوست از وی دور کرده باشند، کسی که از خوردن ملخ شکم وی دردگین باشد، زرع مجرود، کشت ملخ زده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
شیرکوه، از ایوبیان حمص است (متوفی به سال 581 هجری قمری). (از طبقات سلاطین اسلام ص 69)
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
کارزار کننده با دشمنان در راه خدا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). به کافران کارزار کننده. (غیاث) (آنندراج). غازی. (محمود بن عمر). آن که جهاد کند. مقابل قاعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مادام تا... عنان مجاهدان ادیان در معرکۀ ثغور بر اجیاد جیاد مرسل می شود... درود و آفرین بر عقلا و ممیزان عراق باد. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 447).
شاه در برگرفت زاهد را
شیر کافرکش مجاهد را.
نظامی.
، مأخوذ از تازی، کوشش کننده و جد و جهدکننده. (ناظم الاطباء). کوشش کننده. (غیاث) (آنندراج) :
مجاهدان نفاذ تو همچو باد عجول
مجاهزان وقار تو همچو خاک صبور.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 231).
، محنت کشنده، کارگر. (ناظم الاطباء) ، در دوران مشروطیت ایران این نام به کسانی اطلاق می گردید که در راه آزادی و وطن اسلحه بدست می گرفتند و به ضد دشمنان آزادی ایران می جنگیدند:
زسنگر گذر کرد تیر مجاهد
چو تیر تهمتن ز درع کشانی.
بهار.
- امثال:
مجاهد روز شنب ه، این شنبه 27 رجب 1327 قمری مطابق 22 اسد و 23 مرداد 1288 شمسی و 14 اوت 1909 مسیحی است که یک روز پیش از آن یعنی جمعۀ 26 رجب طهران به دست آزادی خواهان فتح شد و فردای فتح جمعی غوغاگونه که نه صاحب جرأت و نه دارای عقیدتی جزم بودند مسلح شده و به امید غارت به آزادی طلبان پیوستند. نظیر مثل نقش شاهنامه. (امثال و حکم ج 3 ص 1501)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ هََ)
سنام مسرهد،کوهان فربه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نعمت داده شده و تغذیه شده، فربه و سمین. (از اقرب الموارد). و رجوع به مسرهده شود
لغت نامه دهخدا
(مُجَرْ رَ دَ)
مؤنث مجرد. ج، مجردات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجرد و مجردات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
جد کننده و اجتهاد کننده، کوشش نماینده، مرجع تقلید شیعیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهد
تصویر مجاهد
کارزار کننده با دشمنان در راه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرده
تصویر مجرده
مجرده در فارسی مونث مجرد بنگرید به مجرد مونث مجرد جمع مجردات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
((مُ تَ هِ))
بسیار کوشنده، کسی که در فقه به درجه اجتهاد رسیده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاهد
تصویر مجاهد
((مُ هِ))
جهادکننده در راه خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
مجتهدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
Studious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
studieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
שקדן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
محنتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
ขยัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
mchapaji kazi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
勉強家の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
勤奋的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
çalışkan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
부지런한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
estudioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
পরিশ্রমী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
मेहनती
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
estudioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
ijverig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
старанний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
усердный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
pilny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
fleißig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجتهد
تصویر مجتهد
studioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی