جدول جو
جدول جو

معنی مجرس - جستجوی لغت در جدول جو

مجرس(مُ جَرْ رِ)
آزماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آزماینده و امتحان کننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گوینده و متکلم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مجرس(مُ رِ)
بال مرغ که به وقت تیز گذشتن وی آواز کند، پیرایه ای که آواز آید از آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مجرس(مُ جَرْ رَ)
مرد کارآزموده. (آنندراج) (منتهی الارب). کسی که کارآزموده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجوس
تصویر مجوس
پیرو دین زردشت، زردشتی، زردشتی (دین)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجری
تصویر مجری
کسی که امری را اجرا کند، اجرا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضرس
تصویر مضرس
چیزی که در آن نقش و نگار به شکل دندان باشد، دندانه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرا
تصویر مجرا
محل عبور، ممر، جای روان شدن
روش عادی و طبیعی انجام یک امر
در علوم ادبی در قافیه حرکت روی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرا
تصویر مجرا
اجراشده، روان کرده شده، املای دیگر واژۀ مجریٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغرس
تصویر مغرس
زمینی که در آن نهال کاری کنند، جای درخت نشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارس
تصویر مارس
ماه سوم از سال میلادی، March
در بازی نرد نوعی باخت دو امتیازی که در آن برنده همۀ مهره هایش از بازی خارج شده باشد، در حالی که حریف همۀ مهره هایش در بازی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مترس
تصویر مترس
زنی که با مردی رابطۀ نامشروع دارد، معشوقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مترس
تصویر مترس
مترسک، پیکره ای شبیه انسان از جنس سنگ، چوب یا پارچه که برای دور کردن جانوران در کشتزار برپا می کنند، دارای ارادۀ ضعیف و بی شخصیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
کسی که مرتکب جرم شده، بزه کار، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
درس دهنده، آموزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرگ
تصویر مجرگ
بیگاری، کار بی مزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجلس
تصویر مجلس
محل نشستن مردم، جای نشستن، مکانی که در آن عده ای به منظوری خاص گرد هم می آیند، مکانی که در آن نمایندگان سیاسی مردم برای قانون گذاری جمع می شوند، نمایندگان مردم، پارلمان، مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان می شود، هر یک از پرده های یک نمایش، حضرت، پیشگاه، محضر
مجلس شورا: مجلسی متشکل از نمایندگان منتخب برای تصویب قوانین
مجلس شورای اسلامی: مجلس نمایندگان ملت که برای مشورت در امور مملکت و تصویب قوانین تشکیل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجری
تصویر مجری
صندوق کوچک فلزی یا چوبی، صندوقچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرب
تصویر مجرب
آزموده، تجربه شده، مردکار آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ جَرْ رَ سَ)
ناقه مجرسه، ناقۀ آزموده در سیر و سواری. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجرس
تصویر تجرس
سخن گفتن، تکلم
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی مول (معشوق زن) نشانده (گویش تهرانی) لنده (هراتی) نشمه (گویش یزدی) (فعل) دوم شخص مفرد از فعل نهی از ترسیدن خوف مکن، چوبی گنده که در پس در اندازند تا گشوده نگردد، فرهنگ نویسان نوشته اند: چوبی که بر سر گنگره های دیوار قلعه گذارند تا چون دشمن بپای دیوار رسد بر سرش زنند ولی از بیت ذیل ظاهرا برمیاید که بمعنی پیکره هایی است که بصورت سپاهیان آراسته بر بالای قلعه راست میکرده اند تامحاصران گمان کنند مستحفظان و نگهبانان قلعه اند: بدان حصار گروهی پناه کرده (برده) همی ز ترس قالب بی قلب (روح) چون مترس حصار، شکل انسان که از کاغذ مقوا پارچه حلبی و غیره سازند ودر مزرعه و جالیز نصب کنند تا پرندگان و جانوران ترسند و بمزرعه و جالیز نزدیک نشوند. معشوقه مجبوبه. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
راه کهکشان، آسمان دره، کهکشان و آن خط سفیدی است که به شب در آسمان دیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
رهگذر، گذرگاه، محل رفتن، محل عبور، راه، طریق اجرا شده، انجام یافته
فرهنگ لغت هوشیار
جای نشستن، محل نشستن مردمان، م جمعی از مردم برای کاری و مصلحتی یا شوری، جای فراهم آمدن مردن برای گفتگو و مشاوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجنس
تصویر مجنس
مرکب از اجناس مختلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجوس
تصویر مجوس
تابعان زرتشت، قوم آتش پرست که از تابعان زرتشت اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارس
تصویر مارس
ماه سوم سال فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجرس
تصویر متجرس
سخن گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
گناهکار، بزه مند، مذنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
آموزگار، استاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجلس
تصویر مجلس
انجمن، انجم نگاه، نشست گاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجری
تصویر مجری
گوینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
بزه کار، بزهکار، تبهکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
آهنجیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجرب
تصویر مجرب
کار آزموده
فرهنگ واژه فارسی سره