جدول جو
جدول جو

معنی مجردح - جستجوی لغت در جدول جو

مجردح(مُ جَ دَ)
غلام مجردح الرأس، کودک کلان سر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجروح
تصویر مجروح
زخم شده، زخمی، زخمدار، کنایه از آزرده، رنجیده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ سَ دَ)
بر سر خود گذاشته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خسته. (آنندراج). خسته. زخم دار. زخم کرده شده. افکارشده. (ناظم الاطباء). جریح. مکلوم. افگار. فگار. جراحت برداشته. زخم دیده. زخمی شده. زخمی (به اصطلاح امروز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : احمد گفت روی ندارد مجروح به جنگ رفتن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 353). خوارزمشاه ایشان را بسیار نیکوئی گفت و هر چند مجروح بود کس ندانست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 353). بوالحسن کرخی را دیدم در زیر درختی افتاده مجروح می نالید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641).
گر ترا باید که مجروح جفا بهتر کنی
مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا.
ناصرخسرو.
چو روی و پشت عدوی تو زرد و مجروح است
ز زخم سطوت جود تو چهرۀ دینار.
مسعودسعد.
شیر مجروح و نالان باز آمد. (کلیله و دمنه).
ای دل خاقانی مجروح، خیز
اهل به دست آور و درمان طلب.
خاقانی.
قوت روح و چراغ من مجروح رشید
کز معانیش همه شرح هنر باز دهید.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 164).
شاید که ناورم دل مجروح دربرت
زیبد که ننگرم به رخ اصفر آینه.
خاقانی.
صبر من از بیدلی است از تو که مجروح را
چاره ز بی مرهمی است سوختن پرنیان.
خاقانی.
شمس المعالی به معالجت مجروحان آن لشکر... و انواع شیم خویش ظاهر گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 267). اشک دیدۀ انام مسفوح و چشم شخص اسلام مقروح و مجروح. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 444).
کوفته شدسینۀ مجروح من
هیچ نماند از من و از روح من.
نظامی.
من امروزاز زمرۀ آن طایفه ام زیرا که دو نوبت بر در این سوراخ به زخم چوب و زخم زبان تو جوارح صورت و معنی را مجروح یافتم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 228). بحکم ضرورت خسته و مجروح در پی کاروان افتاد. (گلستان).
آن عاشق مجروح ندانی که چه گفته ست
هر خون که دلارام بریزد دیتی نیست.
سعدی.
ای راحت اندرون مجروحم
جمعیت خاطرپریشانم.
سعدی.
ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را مجروح می گذاری.
سعدی.
، آن که گواهی او نامقبول گردد. (آنندراج). شاهد و گواه دروغ. (ناظم الاطباء). مقابل عدل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و عدل و مجروح (از محدثین) کیست. (تاریخ بیهق، یادداشت ایضاً)، سرزنش شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)، رد کرده شده. (ناظم الاطباء). مردود. (از فرهنگ جانسون)، ملزم شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شیخ غلام سعد بن شیخ فضل الله از شعرای هندوستان و از مردم جاجموی کانپور بود. وی شاگرد ملتمس جهان آبادی بوده است. به زبان فارسی و اردو دیوان دارد. از اوست:
به حسرت سوخت رنگ لعل تو یاقوت کانی را
پشیمان ساخت ابروی تو تیغ اصفهانی را.
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ سخنوران شود
عصمهالله خان بن مولوی عبدالقادرخان از شعرای هندوستان و از مردم بنارس بود. از اوست:
ستارگان فلک راست اضطراب عظیم
گمان برم که در گوش یار می جنبد.
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجرده
تصویر مجرده
مجرده در فارسی مونث مجرد بنگرید به مجرد مونث مجرد جمع مجردات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
خسته، زخم دار، جراحت برداشته
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده: بریده نما: گونه ای آگور کاری در ساختمان، بی زنی، جهانرهایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجردا
تصویر مجردا
فرداً و منفرداً و تنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
((مَ))
زخمی، زخم خورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجردی
تصویر مجردی
((مُ جَ رَّ))
ستون بنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
زخمی، افگار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
جريحٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
Injured
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
blessé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
gewond
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
jeraha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
ferido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
verletzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
ranny
دیکشنری فارسی به لهستانی
مجروح، مجروح شد
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
مجروح
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
আঘাতপ্রাপ্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
ได้รับบาดเจ็บ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
yaralı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
herido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
怪我をした
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
受伤的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
פצוע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
부상당한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
раненый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
घायल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
ferito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
поранений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجروح
تصویر مجروح
terluka
دیکشنری فارسی به اندونزیایی