جدول جو
جدول جو

معنی مجربه - جستجوی لغت در جدول جو

مجربه(مُ جَرْ رَ بَ)
مؤنث مجرب. ج، مجربات. رجوع به مجرب و مجربات شود، دراهم مجربه، دراهم موزون. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درمهای موزون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مجربه
مونث مجرب جمع مجربات
تصویری از مجربه
تصویر مجربه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجبره
تصویر مجبره
جبریه، فرقه ای اسلامی که قائل به جبر می باشد و بنده را فاعل مختار نمی داند و معتقدند تمام اعمال آدمی به ارادۀ خداوند است و بنده اختیاری از خود ندارد، مجبره، (صفت نسبی، منسوب به جبر) همراه با اجبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشربه
تصویر مشربه
ظرف معمولاً بزرگ آب خوری، پیالۀ شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجلبه
تصویر مجلبه
آنچه سبب کشیدن و جلب کردن شود، وسیلۀ جلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرفه
تصویر مجرفه
بیل، ابزار آهنی پهن با دستۀ چوبی بلند برای کندن زمین یا برداشتن گل و خاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
آگاهی یا مهارتی که فرد در طول زندگی به دست می آورد، آزمودن، آزمایش، معاینۀ پزشکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرفه
تصویر مجرفه
بیل
فرهنگ لغت هوشیار
معربه در فارسی مونث معرب: تازی گشته تازیده مونث معرب، جمع معربات. مونث معرب، جمع معربات
فرهنگ لغت هوشیار
زمین نرم، آبخورد آبشخور، پرواره، پیشدالان مشربه در فارسی آبخوری غولین سبوی دهان فراخ باز برغ نکژده (مشربه سفالین) زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد، غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند پرواره، پیش دالان، یک مشت آب، آبخور برجوی و یا عام است، جمع مشارب. آنچه بدان آب نوشند، ظرف دراز دهن گشاد دسته دار که در آن آب ریزند. توضیح باین معنی در تداول بفتح میم تلفظ شود و صحیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسربه
تصویر مسربه
چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرده
تصویر مجرده
مجرده در فارسی مونث مجرد بنگرید به مجرد مونث مجرد جمع مجردات
فرهنگ لغت هوشیار
مطربه در فارسی مونث مطرب بنگرید به مطرب مونث مطرب: و قتی در هری زن مطربه ای زاهده نام در مجلس انس او حاضر بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرمه
تصویر مجرمه
مونث مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
مجلبه در فارسی: به خود کشیدن، به خود کشنده بسوی خود کشیدن جلب کردن، وسیله جلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متربه
تصویر متربه
درویشی تنگدستی بینوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماربه
تصویر ماربه
ماربه در فارسی مونث مارب: نیاز حاجت نیاز جمع مارب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
آزمودن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
قوه مجریه که یکی از سه قوه در حکومت عامه که بر طبق قوانین کار راند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجریه
تصویر مجریه
((مُ یِ یا یَ))
مؤنث مجری
قوه مجریه: یکی از قوای سه گانه مملکت که موظف به اجرای قوانین و مقررات است و آن شامل رییس مملکت و هیئت وزیران است، مقابل مقننه و قضاییه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرفه
تصویر مجرفه
((مِ رَ فَ))
بیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشربه
تصویر مشربه
((مَ رَ بِ))
آب خور، جای آب خوردن، زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد، غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند، پیش دالان، یک مشت آب، آبخور پر جوی و یا عام است، جمع مشارب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجلبه
تصویر مجلبه
((مَ لَ بَ یا بِ))
به سوی خود کشیدن، جلب کردن، وسیله جلب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مأربه
تصویر مأربه
((مَ رُ بَ))
نیاز، ضرورت و احتیاج، جمع مآرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
((تَ رِ بِ))
آزمودن، آزمایش کردن، آزمایش، مفرد تجارب، تجربت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
کار آزمایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
Experience
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
опыт
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
Erfahrung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
досвід
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
doświadczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
经验
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
experiência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
esperienza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تجربه
تصویر تجربه
experiencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی