- مجرا
- اجراشده، روان کرده شده، املای دیگر واژۀ مجریٰ
معنی مجرا - جستجوی لغت در جدول جو
- مجرا
- محل عبور، ممر، جای روان شدن
روش عادی و طبیعی انجام یک امر
در علوم ادبی در قافیه حرکت روی
- مجرا
- جای روان شدن و جای جاری شدن، مجرای آب، جایی که آب از آن عبور میکند
- مجرا ((مَ))
- محل جریان و عبور، جمع مجاری، مجری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوینده
بزه کار، بزهکار، تبهکار
آهنجیده
کار آزموده
راندن روا کردن امری، وظیفه و راتبه و جیره مقرر کردن برای کسی، کسی را وکیل کردن، امضا کردن، بکار بردن لفظ و عبارت، راتبه وظیفه ادرار جیره. ممال آن (اجری) است، بمرحله عمل گذاشتن حکمی که قطعیت یافته است. یا بموقع اجرا گذاشتن (گذاردن)، اجرا کردن بجریان انداختن بکار بستن از گفتار بکردار آوردن
روانه، انجام، کارگزاری
درختستان بیشه
بیگاری، کار بی مزد
خوب پخته شده منظور گوشت است
صندوق کوچک فلزی یا چوبی، صندوقچه
آزموده، تجربه شده، مردکار آزموده
کسی که پاک از تهمت است، تبرئه شده
کسی که امری را اجرا کند، اجرا کننده
محل جلوه و ظهور، پیش سر، قسمت پیش سر
کسی که مرتکب جرم شده، بزه کار، گناهکار
قومی از مردم مجارستان، از مردم این قوم، مربوط به مجار مثلاً سرزمین های مجار
سواکرده شده، جداشده، تجزیه شده، جزءجزءشده
روا کردن امری، عمل کردن کاری طبق برنامۀ قبلی، راندن، جاری کردن آب، روان ساختن، مقرری سالیانه به ماموران دیوان و سپاهیان
آنچه واقع شده، آنچه جاری شده، آنچه رخ داده، شرح حال، حادثه، پیشامد
تخله گرهدار (تخله عصای سرکج)
ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع (متکلم مع الغیر) و آن گاه در حالت فاعلی باشد: مانگوییم بد و میل بناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم. (حافظ. 361) و گاه در حالت مفعولی: مارا گفت: ای سروران را توسند بشمار مارا زان عدد... (دیوان کبیر 5: 1) و گاه در حالت اضافی: کتاب ما قلم ما. توضیح ما در تداول به ماها ودر قدیم به مایان جمع بسته شود و مراد همان ما (ضمیر اول شخص جمع) است. قدما نیز جمع ماها را بکار برده اند: سالها دفع بلاها کرده ایم و هم حیران زانچه ماها کرده ایم. (مثنوی. نیک. 929: 3) یا ما را. ضمیر منفصل شخصی اول شخص جمع در حالت مفعولی: زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش، (حافظ. 184)
اتفاق، حادثه، عارضه، کیفیت
بیزار شده، دور شده، پاک، منزه
پاره پاره کرده شده، جز جز و علیحده کرده شده، تجزیه شده
رهگذر، گذرگاه، محل رفتن، محل عبور، راه، طریق اجرا شده، انجام یافته
راه کهکشان، آسمان دره، کهکشان و آن خط سفیدی است که به شب در آسمان دیده میشود
گناهکار، بزه مند، مذنب
کار بی مزد، بیگار
دارا کباخته بیل بیل
فرداً و منفرداً و تنها
برهنه، عریان، تنها، مرد بی زن، بی زوجه، یکه و تنها، مقابل مادی و جسمانی