جدول جو
جدول جو

معنی مجذه - جستجوی لغت در جدول جو

مجذه(مِ جَذْ ذَ)
سم تراش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجره
تصویر مجره
کهکشان، مجموعه ای شامل میلیون ها ستاره که به دور یک محور می چرخند، کاهنگان، آسمان درّه، تنین فلک، راه حاجیان، کاهکشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجله
تصویر مجله
مجموعه ای از مقالات گوناگون که هرهفته یا هرماه چاپ و منتشر شود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ جَنْ نَ)
دیوانگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنون. (از اقرب الموارد). و رجوع به جنون شود، جای نهان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَلْ لَ)
نام عید یهودیان که روز چهاردهم از آذار منعقد می گردد وآن را ’بوری’ نیز می نامند. (از التفهیم ص 246). جهودان در عید بوری یا پوریم کتابی می خوانند که آن را به زبان عبری ’مغیلا’ می گویند و گویا کلمه مجلۀ عربی به معنی صحیفه و کراسه از همین لفظ گرفته شده است. (حاشیۀ التفهیم ص 246). و رجوع به دو مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مِ جَنْ نَ)
سپر. مجن ّ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَنْ نَ)
طبق مجنه، طبق ساخته شده از بید و نی و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). طبق ساخته از خیزران و مانند آن. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
نام بازاری قریب به مکۀ معظمه. (غیاث) (آنندراج). نام بازاری در زمان جاهلیت. (ناظم الاطباء). نام بازاری است که در زمان جاهلیت در محلی نرسیده به ظهران و در عشر سوم ذی القعده دایر می کردند و قبل از آن سوق عکاظ دایر می شد. و بعضی گویند شهری است در چند میلی مکه. (از معجم البلدان). بازار گاهی میان عکاظ و مکه است و در اواسط یا اواخر ماه ذی القعده در آنجابازاری بوده است قبایل عرب مجاور را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ جَنْ نَ)
زمین پری ناک. (منتهی الارب) (از آنندراج). زمین دارای جن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَلْ لَ / لِ)
آنچه که همچون کتاب و رساله ای از اخبار و موضوعات و مقالات مختلف هفته ای یا پانزده روزی یا ماهی و جز آن طبع کنند و انتشار دهند. ج، مجلات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَذْ ذَ)
ارض مرذه، زمینی که بر آن باران نرمه باریده. (از متن اللغه). رجوع به مرذّ و ارذاذ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ذِ)
به زندان کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، ستور جذع گردیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به جذع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ذَ / مُ جَذْ ذَ)
بی اصل هر چیز و بی ثبات. (از منتهی الارب) (آنندراج). بی اصل و بی ثبات از هر چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ذِ)
بقره مجذر، ماده گاو خداوند بچه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَذْ ذَ)
مرد کوتاه درشت سطبر اطراف. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتری که در اطراف استخوان و مفاصل وی گوشت بسیار باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَذْ ذَ)
عبدالله بن زیاد بلوری صحابی است. (منتهی الارب). او را ابن زیاد نیز گویند، صحابی است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَرْ رِهْ)
آشکارکننده کاری را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آشکارکننده و ظاهرکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَلْ لَ)
از ’ج ل ل’، صحیفۀ حکمت. (تعریفات جرجانی). کتاب حکمت و ادب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صحیفه ای که در آن حکمت باشد. گویند: قراء مجله لقمان، یعنی صحیفۀ لقمان را خواند. و ابن الاعرابی گوید: ’از اعرابیی در حالی که کراسه ای در دست داشتم پرسیدم مجله چیست جواب داد همان که در دست توست’. و اصل معنی در این ماده، استداره و ارتفاع است. (از اقرب الموارد). مأخوذ از عبری ’مگلت’ (نام کتاب استر و مردخای تورات). کراسه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کراس و آن مأخوذ از ’مگلتو’ آرامی است. (از غرائب اللغه العربیه تألیف الاب رفائیل نخله الیسوعی). و رجوع به دو مادۀ بعد و حشوارش شود، هر چه باشد از کتاب بزرگ. ج، مجال ّ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَمْ مَ)
سبب آسایش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
پوستک آبله که در آن آب گرد آید از اثر کار. ج، مجال و مجل. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ عَ)
زن بی شرم و برهنه فرج و کم شرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زن کم شرم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ / مَ عَ)
گول که چون نشیند برنخیزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، نادان کم خرد، مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ عَ / مُ جَ عَ / مِ جَ عَ)
زن نادان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(شَ ذَ)
باران نرم و ضعیف. (منتهی الارب). باران ضعیف که از بغشه قویتر است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
گوسپند لاغر. (منتهی الارب). گوسپند لاغر و نیز گوسپندی که بواسطۀ بارداری شکم وی کلان گشته ولاغر گردد و نتواند برخیزد. (ناظم الاطباء). گوسپندی که از بزرگی بار شکم لاغر گردد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملذه
تصویر ملذه
ورن (شهوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذع
تصویر مجذع
خپله کوتاه و درشت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذف
تصویر مجذف
کوتاه گام
فرهنگ لغت هوشیار
خورده دار لوری دار (لوری جذام) خوره ای کار آزموده، لوری دار خوره ای برنده
فرهنگ لغت هوشیار
راه کهکشان، آسمان دره، کهکشان و آن خط سفیدی است که به شب در آسمان دیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
صحیفه حکمت و ادب، آنچه که همچون کتاب و مجله و رساله از اخبار و موضوعات و مقالات مختلف هفته یا پانزده روز یکبار و یا ماهی یکمرتبه طبع و نشر دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجره
تصویر مجره
((مَ جَ رَّ))
کهکشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجله
تصویر مجله
((مَ جَ لِّ))
مجموعه ای از مقالات گوناگون که به طور هفتگی یا ماهانه چاپ می شود
فرهنگ فارسی معین
((مَ لِ))
نام عید یهودیان که در روز 14 ماه آذار منعقد می شد و آن را «بوری» نیز خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجله
تصویر مجله
گاهنامه
فرهنگ واژه فارسی سره