جدول جو
جدول جو

معنی مجذر - جستجوی لغت در جدول جو

مجذر
(مُ ذِ)
بقره مجذر، ماده گاو خداوند بچه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مجذر
(مُ جَذْ ذَ)
مرد کوتاه درشت سطبر اطراف. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتری که در اطراف استخوان و مفاصل وی گوشت بسیار باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مجذر
(مُ جَذْ ذَ)
عبدالله بن زیاد بلوری صحابی است. (منتهی الارب). او را ابن زیاد نیز گویند، صحابی است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منذر
تصویر منذر
(پسرانه)
آگاه سازنده، پند دهنده، ترساننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای یمن در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجیر
تصویر مجیر
(پسرانه)
پناه دهنده، فریادرس، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محذر
تصویر محذر
ترساننده، آگاه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منذر
تصویر منذر
ترساننده، بیم دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجیر
تصویر مجیر
پناه دهنده، فریادرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجدر
تصویر مجدر
کسی که آبله درآورده، آبله دار، آبله رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجار
تصویر مجار
قومی از مردم مجارستان، از مردم این قوم، مربوط به مجار مثلاً سرزمین های مجار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبذر
تصویر مبذر
کسی که مال خود را بیهوده خرج کند، اسراف کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجمر
تصویر مجمر
ظرفی که در آن آتش می ریزند، آتشدان، عودسوز، بوی سوز
فرهنگ فارسی عمید
حاصل یک بار ضرب کردن یک عدد در خودش مثلاً ۲۲ یا مجذور ۲ برابر است با ۴
فرهنگ فارسی عمید
(مُفَ)
اسب میان فراخ. مجفره، مؤنث. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ کِ)
ستیزه و الحاح کننده در بیع. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَذْذِ)
ترساننده. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
آنکه ترک ملاقات صاحب خود کند. (آنندراج) (از منتهی الارب). ترک کننده دوستی و ملاقات. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، کسی که ترک می کند و واگذار می نماید کار وعمل را. (ناظم الاطباء). ترک کننده چیزی را که بدان سرگرم بود. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حاصل ضرب جذر، حاصل ضرب عددی در خودش، مضروبی که بضرب حاصل آید مثلاً دو را در دو ضرب کردند چهار حاصل شد این چهار را مجذور میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجمر
تصویر مجمر
آتشدان و منقل و ظرفی که در آن زغال افروخته می ریزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبذر
تصویر مبذر
اسراف کننده و بی محل و بیدریغ خرج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجبر
تصویر مجبر
شکسته بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجیر
تصویر مجیر
پناه دهنده و دستگیر، فریادرس
فرهنگ لغت هوشیار
خورده دار لوری دار (لوری جذام) خوره ای کار آزموده، لوری دار خوره ای برنده
فرهنگ لغت هوشیار
بیم دهنده، از نام هایی که بر پیامبر اسلام (ص) نهاده اند. ترساننده بیم کننده: (عراق مبشر احزان و منذراخوان من خواهد بود) (نفثه المصدور. چا. یز. 36)، جمع منذرین، نامی است از نامهای پیغمبر اسلام (ص) (زیرا که مردم را از خدا می ترسانید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذر
تصویر محذر
ترساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجار
تصویر مجار
فردی از قوم مجار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجدر
تصویر مجدر
آبله بر آمده، آبله نشان، آبله دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذع
تصویر مجذع
خپله کوتاه و درشت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذف
تصویر مجذف
کوتاه گام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجیر
تصویر مجیر
((مُ))
پناه دهنده، فریادرس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجذور
تصویر مجذور
((مَ))
بن، ریشه، اصل، در ریاضی عددی که در نفس خود ضرب شود، اصم عددی که وقتی جذر آن را بگیریم، جذر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجدر
تصویر مجدر
((مُ جَ دَّ))
آبله رو، آبله دار، به شکل صورت آبله دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبذر
تصویر مبذر
((مِ بَ ذِّ))
ولخرج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منذر
تصویر منذر
((مُ ذِ))
آگاه سازنده، ترساننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجمر
تصویر مجمر
((مِ مَ))
منقل، آتش دان، عودسوز
فرهنگ فارسی معین