جدول جو
جدول جو

معنی مجذاء - جستجوی لغت در جدول جو

مجذاء(مِ)
چوبی است گرد که بدان بازی کنند و آن سلاح است. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی گرد که تازیان بدان بازی کنند و در هنگام حاجت مانند سلاح باشد مر آنان را. (ناظم الاطباء). چوبی گرد که اعراب با آن بازی کنند. (از اقرب الموارد) ، منقار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ)
استادن. راست ایستادن. برجای ایستاده شدن: مثل الارزه المجذیه علی الأرض، ای الثابته. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بسیار غیبت کننده. (منتهی الارب) ، فتنه افکن میان مردم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَیْ یَءْ)
مردی که عندالجماع حدث کند یا انزال کند پیش از ادخال. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَءْ)
سپر، بدان جهت که خمیده پشت است. (منتهی الارب). سپری که در وی هیچ آهن نباشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَءْ)
فرس مجماء، اسبی که غرۀ او کشیده و دارای فروهشتگی باشد. (از منتهی الارب). اسبی که سپیدی پیشانی وی کشیده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رجل مجذام، مرد نیک یک سو کننده کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطعکننده و فیصله دهنده کارها. (از اقرب الموارد) ، زود دوستی برنده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بیل کشتی، مجذافه یکی و به دال مهمله لغتی است در تمامی معجمه. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه بدان کشتی را رانند. (از اقرب الموارد). پاروی کشتی. خله. مجداف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَزْ زَ ءْ)
جزء جزء شده. (ناظم الاطباء). پاره پاره شده. (از منتهی الارب). مجزا. و رجوع به مجزا شود
لغت نامه دهخدا
(مَذْذا)
مرد بسیارمذی. (از بحر الجواهر) (از منتهی الارب). کثیرالمذی. (متن اللغه). رجوع به مذی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نرمی و سستی کردن. (منتهی الارب). لین. رخاوه. (متن اللغه) ، دیاثت. (متن اللغه). دیوثی. رجوع به مذاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجذام
تصویر مجذام
کار بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذاف
تصویر مجذاف
پارو پاروی کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذاء
تصویر محذاء
دشیاد گر
فرهنگ لغت هوشیار