جدول جو
جدول جو

معنی مجدداً - جستجوی لغت در جدول جو

مجدداً
(نِ شُ دَ)
از سر نو. (آنندراج). دوباره و بار دیگر و از نو و از سر نو و باز. (ناظم الاطباء) : اسماعیل خان و سرکردگان مجدداً برای ملاقات شاهزاده رفته... (مجمل التواریخ گلستانه ص 208)
لغت نامه دهخدا
مجدداً
((مُ جَ دَ دَ نْ))
از نو، از سر نو
تصویری از مجدداً
تصویر مجدداً
فرهنگ فارسی معین
مجدداً
دوباره
تصویری از مجدداً
تصویر مجدداً
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجداف
تصویر مجداف
پاروی قایق رانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجددا
تصویر مجددا
از نو، دوباره
فرهنگ فارسی عمید
(نِ گَ شُ دَ)
بطور مفت و رایگان و بی بها و قیمت و بی عوض. (ناظم الاطباء). به رایگان. مجانی. و رجوع به مجّان و مجانی شود
لغت نامه دهخدا
(نِاُ دَ)
نتیجۀ کلام و مختصراً و ما حصل کلام. (ناظم الاطباء). بطور اختصار. بطور خلاصه. اختصاراً. اجمالاً. و رجوع به مجمل شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
چیزی که در زراعت نصب کنند تا درندگان نیایند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه در زراعت نصب کنند برای دور کردن درندگان و پرندگان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بیل کشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی بیل کشتی که چوبی پهن باشد سه پهلو که بر پهلوی کشتی می بندند و کشتی را به آن می رانند. (آنندراج) (از غیاث). پاروی کشتی. خله. مجدف. ج، مجادیف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بال مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرد سخت خصومت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مجدل. جدل. جدلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زمین که هیچ نرویاند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج، مجادیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ اَ دَ)
اولاً و پیش از همه و سابقاً و قدیمانه و پیش از این. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَءْوْ)
عطا خواستن از کسی. (از منتهی الارب). درخواست بخشش نمودن. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَرْ رَ)
جمع واژۀ مجرده. رجوع به مجرده و مجرد شود، عبارت از عقول عشره و نزد بعضی ارواح و ملایک. (غیاث) (آنندراج). چیزهای بی ماده مانند ملائکه و عقول و جز آن. (ناظم الاطباء). عقول و نفوس را گویند. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی). عقول. مقابل جسمانیات. که جسمانی نباشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
کنارۀ دریا. (ناظم الاطباء). ساحل دریا. ج، مجادح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است به نسف. (از معجم البلدان) (منتهی الارب) (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ تَ)
بطور مجاز و بطور کنایه و استعاره. (ناظم الاطباء). از روی مجاز. مقابل حقیقهً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به مجاز. برمجاز. و رجوع به مجاز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَلْ لَ)
جمع واژۀ مجلده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کتابهای جلد شده، چندین جلد از یک کتاب. (ناظم الاطباء) : اگر در تقریر محاسن این کتاب مجلدات پرداخته شود هنوز حق آن به واجبی نیاید. (کلیله و دمنه). و رجوع به مجلده و مجلد شود
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ)
محضاً و فقط، فرداً و منفرداً و تنها، بطور برهنه و عریان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ رِ)
رودی است در شمال افریقا در کشور الجزایر و به خلیج تونس می ریزد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشددات
تصویر مشددات
جمع مشدده، توانیافتگان، باز واتیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجرده، اماتکان سیامکان جمع مجرده (مجرد) توضیح عقول و نفوس را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجلدات
تصویر مجلدات
کتابهای جلد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجددات
تصویر متجددات
جمع متجدده، نو گردندگان نو گرایان نو پسندان جمع متجدده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجداب
تصویر مجداب
نا رویا زمینی که هیچ چیز در آن نروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجداف
تصویر مجداف
پارو، بال پاروی کشتی، بال مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبددات
تصویر مبددات
جمع مبدده متفرقات پراکنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
از سر نو، دوباره، باز دوباره از نو از نواز سر نو، اسمعیل خان و سرکردگان مجددا برای ملاقات شاهزاده رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجردا
تصویر مجردا
فرداً و منفرداً و تنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجردات
تصویر مجردات
((مُ جَ رَّ))
جمع مجرده، در فلسفه عقول و نفوس را گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجداف
تصویر مجداف
((م))
پاروی کشتی، بال مرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجداب
تصویر مجداب
((مِ))
زمینی که هیچ چیز در آن نروید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجملاً
تصویر مجملاً
((مُ مَ لَ نْ))
به طور اجمال، منحصراً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجدد
تصویر مجدد
دوباره
فرهنگ واژه فارسی سره
عقول، نفوس، مجرد ازماده
فرهنگ واژه مترادف متضاد