جدول جو
جدول جو

معنی مجداف - جستجوی لغت در جدول جو

مجداف
پاروی قایق رانی
تصویری از مجداف
تصویر مجداف
فرهنگ فارسی عمید
مجداف
(مِ)
بیل کشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی بیل کشتی که چوبی پهن باشد سه پهلو که بر پهلوی کشتی می بندند و کشتی را به آن می رانند. (آنندراج) (از غیاث). پاروی کشتی. خله. مجدف. ج، مجادیف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بال مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مجداف
پارو، بال پاروی کشتی، بال مرغ
تصویری از مجداف
تصویر مجداف
فرهنگ لغت هوشیار
مجداف
((م))
پاروی کشتی، بال مرغ
تصویری از مجداف
تصویر مجداف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ جَدْ دَ)
رجل مجدف علیه العیش، مرد تنگ عیش. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرد سخت خصومت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مجدل. جدل. جدلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَدْ دِ)
ناسپاسی کننده نعمت را. (آنندراج) (از اقرب الموارد). ناسپاس نعمت خدا وکم شمرندۀ آن و کافر نعمت. (ناظم الاطباء). ناسپاسی کننده نعمت را و کم شمرندۀ آن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ)
بیل کشتی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). خله. پاروی کشتی. مجداف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بال مرغ. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجداف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حقه خانه، خانه ای که در آن ادهان معطره کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بیناسک، ای روزن خانه، سوراخ که در جنب کنند. (مهذب الاسماء). ج، مصادیف
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ)
جمع واژۀ مجدف. (ناظم الاطباء). تیرها. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بوی بد گرفته و گندیده مانند لاشۀ مردار. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) مردار بوی گرفته. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زمین که هیچ نرویاند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج، مجادیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
کنارۀ دریا. (ناظم الاطباء). ساحل دریا. ج، مجادح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
چیزی که در زراعت نصب کنند تا درندگان نیایند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه در زراعت نصب کنند برای دور کردن درندگان و پرندگان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بریده شده و قطع شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، مجدوف الکمین، مرد کوتاه آستین. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زق مجدوف، خیک دریده دست و پا. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بیل کشتی، مجذافه یکی و به دال مهمله لغتی است در تمامی معجمه. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه بدان کشتی را رانند. (از اقرب الموارد). پاروی کشتی. خله. مجداف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دا ف ف)
بر یکدیگر نشسته. (آنندراج). به روی یکدیگر نشیننده. و بروی دیگری بالا رونده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تداف شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جدف
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ)
غوغا کردن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجذاف
تصویر مجذاف
پارو پاروی کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجداب
تصویر مجداب
نا رویا زمینی که هیچ چیز در آن نروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداف
تصویر متداف
همنشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجداب
تصویر مجداب
((مِ))
زمینی که هیچ چیز در آن نروید
فرهنگ فارسی معین