برگزیده. (دهار). برگزیده شده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگزیده و پسندیده. (ناظم الاطباء). ج، مجتبین و مجتبون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم موسی از دلالت او گشته مصطفی هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی. خاقانی. هر دو رکن جهان مردمی اند آدمی مجتبی و عیسی یار. خاقانی. تو بمانی چون گدای بینوا دولت خود هم توباش ای مجتبی. مولوی. مرحبا یا مجتبی یا مرتضی ان تغب جاء القضا ضاق الفضا. مولوی
برگزیده. (دهار). برگزیده شده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگزیده و پسندیده. (ناظم الاطباء). ج، مجتبین و مجتبون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم موسی از دلالت او گشته مصطفی هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی. خاقانی. هر دو رکن جهان مردمی اند آدمی مجتبی و عیسی یار. خاقانی. تو بمانی چون گدای بینوا دولت خود هم توباش ای مجتبی. مولوی. مرحبا یا مجتبی یا مرتضی ان تغب جاء القضا ضاق الفضا. مولوی
آنکه هر دو دست خود بر دو زانو نهد یا آنکه بر زمین یا بر روی افتد، شخصی که پشت خم کرده بایستد. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که دولا می شود و بدن خود را خم می نماید. (ناظم الاطباء)
آنکه هر دو دست خود بر دو زانو نهد یا آنکه بر زمین یا بر روی افتد، شخصی که پشت خم کرده بایستد. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که دولا می شود و بدن خود را خم می نماید. (ناظم الاطباء)
آن که بنگرد به تأمل عروس جلوه داده را. (آنندراج). و رجوع به اجتلاءشود، آن که بلند کند دستار را از پیشانی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
آن که بنگرد به تأمل عروس جلوه داده را. (آنندراج). و رجوع به اجتلاءشود، آن که بلند کند دستار را از پیشانی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
پنهان و مخفی شده. مختبی ٔ: هیچ می گویند کان خانه تهی است بلکه صاحب خانه جان مختبی است. مولوی. و رجوع به اختباء شود. - مختبی کردن، پنهان کردن: کرده یوسف را نهان و مختبی حیلت اخوان ز یعقوب نبی. مولوی. رجوع به مادۀ قبل شود
پنهان و مخفی شده. مُخَتبِی ٔ: هیچ می گویند کان خانه تهی است بلکه صاحب خانه جان مختبی است. مولوی. و رجوع به اختباء شود. - مختبی کردن، پنهان کردن: کرده یوسف را نهان و مختبی حیلت اخوان ز یعقوب نبی. مولوی. رجوع به مادۀ قبل شود
در تازی نیامده دبستانی نو آموز منسوب به مکتب، شاگردی که به مکتب رود: (این را که هر بچه مکتبی هم میداند و محتاج به پرسیدن نیست) (جمال زاده. سروته یک کرباس. 120)
در تازی نیامده دبستانی نو آموز منسوب به مکتب، شاگردی که به مکتب رود: (این را که هر بچه مکتبی هم میداند و محتاج به پرسیدن نیست) (جمال زاده. سروته یک کرباس. 120)
بر انگیزنده، گستاخ، شیر از جانوران محرک باقدام کاری، گستاخ: اگر چ زبان جاری و دل مجتری یاری گر بود باید که هنگام تمشیت کار فخاصه بر خلاف ارادت او لختی با او گردد
بر انگیزنده، گستاخ، شیر از جانوران محرک باقدام کاری، گستاخ: اگر چ زبان جاری و دل مجتری یاری گر بود باید که هنگام تمشیت کار فخاصه بر خلاف ارادت او لختی با او گردد