جدول جو
جدول جو

معنی مجتاف - جستجوی لغت در جدول جو

مجتاف(مُ)
بوی بد گرفته و گندیده مانند لاشۀ مردار. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) مردار بوی گرفته. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجداف
تصویر مجداف
پاروی قایق رانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجتاز
تصویر مجتاز
کسی که از جایی بگذرد، گذرنده، راهگذر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ یِ)
مردار بوگرفته. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ستور که زین ریش کند شانه اش را. (منتهی الارب) (آنندراج). ستوری که زین شانۀ آن راریش کرده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
پیراهن پوشیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گذرنده از چیزی. (ناظم الاطباء). برندۀ مسافت. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
خراب کننده و مهلک و مفسد. (ناظم الاطباء). هلاک گرداننده و ازبیخ برکننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
کسی که بگذرد از جایی و قطع مسافت کند. مسافر. (ناظم الاطباء). گذرنده از جایی و رونده و قطع مسافت کننده. (از منتهی الارب). عابر. سالک. گذرنده. رهگذار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : من که فضلی ندارم و در درجۀ ایشان نیستم چون مجتازان بوده ام تا اینجا برسیدم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 96). مردی ام که شعار کربت دارم و حق غربت، از بلاد یمن و حجازم و در این دیار غریب و مجتاز. (مقامات حمیدی). گفتند غریبی است مجتاز از بلاد حجاز که چون آدم عالم اسماء است و چون عالم حامل اشیاء. (مقامات حمیدی)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حِ)
رباینده چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گیرنده و به زور گیرنده و رباینده. (ناظم الاطباء) ، آن که به سه انگشت برگیرد اشکنه را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، آن که خالی کند چاه را و همه آب آن را برکشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَ)
یوت رسیده، و یوت مرگ عام ستوران را گویند همچنانکه مرگ عام مردمان را وبا گویند. (آنندراج). معدوم شده و نابود گشته از بینوایی در سال آفت زده. (ناظم الاطباء). یوت رسیده. (از منتهی الارب). آن که خشکسالی موجب از بین رفتن ستور وی شده باشد. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بیل کشتی، مجذافه یکی و به دال مهمله لغتی است در تمامی معجمه. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه بدان کشتی را رانند. (از اقرب الموارد). پاروی کشتی. خله. مجداف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بیل کشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی بیل کشتی که چوبی پهن باشد سه پهلو که بر پهلوی کشتی می بندند و کشتی را به آن می رانند. (آنندراج) (از غیاث). پاروی کشتی. خله. مجدف. ج، مجادیف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بال مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نعت مفعولی و اسم مکان و زمان از استیاف. رجوع به استیاف شود، جای بوئیدن و بینی. (منتهی الارب). موضع اشتمام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
تشنه. (از منتهی الارب). مرد تشنه. (از ناظم الاطباء) (از شرح فارسی قاموس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجداف
تصویر مجداف
پارو، بال پاروی کشتی، بال مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذاف
تصویر مجذاف
پارو پاروی کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
گذاشته گذاشته شده، در گذرنده از اندازه گذرنده گذرنده رهسپار راهگذار عابر: و من که فضلی ندارم و در درجه ایشان نیستم چون مجتازان بوده ام تا اینجا رسیدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجتاز
تصویر مجتاز
((مُ))
گذرنده، رهسپار، راهگذار، عابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجداف
تصویر مجداف
((م))
پاروی کشتی، بال مرغ
فرهنگ فارسی معین