جدول جو
جدول جو

معنی مجادف - جستجوی لغت در جدول جو

مجادف
(مَ دِ)
جمع واژۀ مجدف. (ناظم الاطباء). تیرها. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصادف
تصویر مصادف
کسی یا چیزی که با دیگری رو به رو شود و برخورد کند، برخورد کننده، به هم رسیده، به هم برخورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرادف
تصویر مرادف
مانند هم، یکسان، چیزی که عقب چیز دیگر و در ردیف او باشد، هم ردیف، در علوم ادبی مترادف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجداف
تصویر مجداف
پاروی قایق رانی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
نیکوکار شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ جادد)
کسی که اتفاق کند با دیگری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که درست تحقیق کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَدْ دَ)
رجل مجدف علیه العیش، مرد تنگ عیش. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَدْ دِ)
ناسپاسی کننده نعمت را. (آنندراج) (از اقرب الموارد). ناسپاس نعمت خدا وکم شمرندۀ آن و کافر نعمت. (ناظم الاطباء). ناسپاسی کننده نعمت را و کم شمرندۀ آن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ)
بیل کشتی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). خله. پاروی کشتی. مجداف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بال مرغ. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجداف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ)
جمع واژۀ مندف. (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مندف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دِ)
آنکه می یابد کسی را و ملاقات می کند. (ناظم الاطباء). یابنده و بیننده. (آنندراج) (منتهی الارب). روبروشونده. برخوردکننده. راست آینده با کسی در راهی.
- مصادف شدن، دیدار کردن. به هم رسیدن. برخورد کردن. روبرو شدن. با هم ملاقات و دیدار کردن. (از ناظم الاطباء). دچار خوردن.
- ، ناگهان یافتن. (ناظم الاطباء).
- ، تصادف کردن. مصادف آمدن. برخورد کردن. برخوردن. تلاقی کردن در زمان واحد، چنانکه مصادف شدن عید فطر با جمعه، یا عید قربان با جمعه و نوروز. (از یادداشت مؤلف).
، دچارشده و مقابل گشته، به هم رسیده، به هم برخورده، یافت گردیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
ردیف شده. پس روشده. (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است از مرادفه. رجوع به مرادفه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دِ)
در پی کسی نشیننده. (غیاث اللغات). کسی که پشت سردیگری سوار مرکبی باشد. آنچه که در ردیف یا عقب چیزی آید. (فرهنگ فارسی معین). در پس کسی نشیننده و هم ردیف. (ناظم الاطباء) ، لفظی که با لفظ دیگر در معنی شریک باشد. (از غیاث اللغات). مرادف بر خلاف مشترک، آن است که مسمی واحد باشد و اسم ها متعدد. (از تعریفات). هم معنی. شریک در معنی. (ناظم الاطباء).
- کلمات مرادف یا مترادف، کلماتی که در معنی و مفهوم یکی باشند یا مفهوم آنها بسیار به هم نزدیک باشد مانند کلک و قلم و خامه
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ)
جمع واژۀ مجدل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مجدل به معنی کوشک. (آنندراج). و رجوع به مجدل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دِ)
خصومت کننده و جنگجو و ستیزه جو. (ناظم الاطباء). خصومت کننده. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، آن که جدال کند. آن که جدل کند. مناقش. مشاح. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صاحب جدل و مجادله کننده را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به مجادله شود
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
مجد. بزرگوار و گرامی گردیدن. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
درست و تحقیق کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، با کسی جد کردن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی خلاف کردن. (دهار). مخالفت کردن و مخالف گردیدن. (از ناظم الاطباء). ادعا کردن کسی که سزاوارتر به حق است و مخاصمه و مرافعه کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مجداف. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از فرهنگ جانسون). رجوع به مجداف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ / رَ)
مردی که خیر نیندوزد و مالش نیفزاید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ زِ)
گزافه گو. گزافه کار. گزافکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجازفه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بیل کشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی بیل کشتی که چوبی پهن باشد سه پهلو که بر پهلوی کشتی می بندند و کشتی را به آن می رانند. (آنندراج) (از غیاث). پاروی کشتی. خله. مجدف. ج، مجادیف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بال مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَءْ مْ)
به بزرگی نبرد کردن با کسی. (از منتهی الارب) (از آنندراج). نبرد کردن با کسی در بزرگی و بزرگواری و فخریه نمودن. (از ناظم الاطباء) : ماجده مماجده و مجاداً، با وی در مجد و بزرگی معارضه کرد و بر او فائق آمد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مصادف
تصویر مصادف
برخورد کننده، روبرو شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرادف
تصویر مرادف
کسی که پشت سر دیگری سوار مرکبی باشد، دو کلمه هم معنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجداف
تصویر مجداف
پارو، بال پاروی کشتی، بال مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنی کننده پیکارنده، جمع مجدل، کوشک ها ستیزنده، خصومت کننده جمع مجادلین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصادف
تصویر مصادف
((مُ دِ))
برخورد کننده، روبرو شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرادف
تصویر مرادف
((مُ دِ))
هم معنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجداف
تصویر مجداف
((م))
پاروی کشتی، بال مرغ
فرهنگ فارسی معین
ستیزنده، مجادله گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مقارن، همزمان، روبرو شونده، برخورد کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد