جدول جو
جدول جو

معنی مثدن - جستجوی لغت در جدول جو

مثدن
(مُ ثَ د دَ)
مرد بسیارگوشت گران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیارگوشت. ثدن. (ازاقرب الموارد) ، آنکه دستش کوتاه و گردو ناقص باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسی که در سینۀ وی گوشت زیادی باشد مانند پستان زن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مثدن
(مُ دَ)
ناقص خلقت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معدن
تصویر معدن
مرکز چیزی، در علم زمین شناسی جا و مرکز فلزات و سنگ ها که در زیر یا روی زمین به طور طبیعی انباشته شده، کان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردن
تصویر مردن
بی جان شدن، درگذشتن، بدرود زندگی گفتن
کنایه از نابود شدن، از میان رفتن
کنایه از چیزی یا کسی را بسیار دوست داشتن
کنایه از خاموش شدن چراغ یا آتش و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثمن
تصویر مثمن
در علم عروض ویژگی مسمطی که هر بند آن هشت مصراع دارد، در ریاضیات هشت گوشه، هشت تایی، گران بها، باارزش
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ثَدْ دَ نَ)
زن فربه با زشتی. (منتهی الارب) (آنندراج). زن فربه با سماجت و زشتی. (ناظم الاطباء). زن بسیارگوشت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ نَ)
زن ناقص خلقت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبدن
تصویر مبدن
تناور: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدن
تصویر متدن
تر کننده، تر نهنده، تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثمن
تصویر مثمن
چیزهای هشت سو، هشت شده، هشت رکن، هشت گوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردن
تصویر مردن
درگذشتن، معدوم شدن، نماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معدن
تصویر معدن
اصل و مرکز هر چیزی، جمع آن معادن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثمن
تصویر مثمن
((مُ ثَ مَّ))
هشت تایی، هشت گوشه، فروخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردن
تصویر مردن
((مُ دَ))
فوت شدن، از دنیا رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معدن
تصویر معدن
((مَ دَ یا دِ))
مرکزچیزی، جایی در زیر یا روی زمین که در آن فلزات یا سنگ های مخصوص انباشته شده، جمع معادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معدن
تصویر معدن
کان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مردن
تصویر مردن
فوت شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متدن
تصویر متدن
Inferior
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مردن
تصویر مردن
Die
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مردن
تصویر مردن
mourir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مردن
تصویر مردن
sterben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مردن
تصویر مردن
umierać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مردن
تصویر مردن
умирать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مردن
تصویر مردن
помирати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مردن
تصویر مردن
sterven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مردن
تصویر مردن
morir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مردن
تصویر مردن
morrer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مردن
تصویر مردن
morire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مردن
تصویر مردن
मरना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مردن
تصویر مردن
মারা যাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مردن
تصویر مردن
죽다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مردن
تصویر مردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مردن
تصویر مردن
死ぬ
دیکشنری فارسی به ژاپنی