جدول جو
جدول جو

معنی مثبنه - جستجوی لغت در جدول جو

مثبنه
(مَ بَ نَ)
کیسۀ زنان که در آن آیینه و دیگر ادوات گذارند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). ج، مثابن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مثانه
تصویر مثانه
کیسه ای ماهیچه ای در لگن خاصره که ادرار در آن جمع می شود، آبدان
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نَ)
آبدان که جای بول و کمیز باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). جای کمیز اندر شکم. (دهار). کمیزدان. آبدان. (زمخشری). آبدان و جای بول. (ناظم الاطباء). جایگاه بول از انسان و حیوان. ج، مثانات. (از اقرب الموارد). و رجوع به مثانه شود، جای بچه. (منتهی الارب) (آنندراج). جای بچه در شکم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثَ بِ نَ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(ثُ نَ)
ثبن. ثبین. ثبان. دامن جامه و مانند آن که در آن خرما و جز آن کرده در بر گیرند، آنچه در کش گرفته شود. ج، ثبن
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ نَ)
عشب ملبنه، علف شیرناک کننده ستور. (منتهی الارب) (آنندراج). علفی که شیر ستوررا فراوان کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ نَ)
گوسفند باشیر. (آنندراج) : شاه ملبنه، گوسپند شیرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ بَ نَ)
چمچه و آنچه به وی لیسند. (منتهی الارب) (آنندراج). چمچه و آنچه بدان چیزی را لیسند و قاشق. (ناظم الاطباء). ملعقه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ نَ)
توبره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شبیه توبره. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ نَ)
سبب بددلی. (منتهی الارب) (آنندراج). مایۀ ترس. (از اقرب الموارد). هر شکل و کالبدی که سبب ترس و بددلی می گردد. (ناظم الاطباء) ، جایی که در آن پنیر فراوان باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ / نِ)
آبدان و آن جزء از بدن حیوان که در وی کمیز جمعمی گردد. (ناظم الاطباء). کیسۀ بول که در شکم می باشد. (غیاث). آبگاه. کمیزدان. شاش دان. پیشاب دان. بیت البول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثانه به شکل بلوطاست هر دو سر تیز و میان فراخ و هر دو رگ گرده که آن را برابخ گویند اندر مثانه گشاده است تا آب از آن راه از گرده به مثانه اندرآید و چنان نیست که این جاکه برابخ به مثانه رسیده راه آب راست اندرمثانه گشاده است، لکن نخست اندرجرم صفاق دو منفذ گشاده است، پس هر دو منفذ اندرمیان صفاق و عصب گشاده است بر درازی مثانه تا به آخر او که نزدیک منفذ بیرون شدن آب است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). کیسه ای است عضلانی غشایی و نازک و قابل اتساع که در عقب استخوان زهار واقع است. شکلش موقعی که خالی است پهن و جدارهایش برروی هم قرار گرفته اند و هنگامی که متدرجاً از ادرار پر شود، کروی و یا تخم مرغی شکل می شود. مثانه در موقعیکه خالی است، رأسش به طرف بالا و جلو و قاعده اش به طرف پایین و عقب است. زمانی که مقدارادرار در مثانه به 250 گرم برسد شخص حس ادرار می کند. ممکن است مثانه در موقع حبس البول محتوی یک لیتر یابیشتر ادرار باشد. (فرهنگ فارسی معین) :
نیک نگه کن که در حصار جوانیت
گرگ درنده است در گلوت و مثانه.
ناصرخسرو.
به کوه برق مثانه ز سنگ پارۀ لعل
به بحر ماه مشیمه ز نور بچۀ ناب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 52).
و رجوع به مثانه شود.
- ورم مثانه، التهاب و عفونت و تورم جدار مثانه بر اثر عوامل میکربی و عفونی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَبْ بَ جَ)
بوم یا عقاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). بوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ نَ)
زن سطبر و فربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَدْ دَ نَ)
زن فربه با زشتی. (منتهی الارب) (آنندراج). زن فربه با سماجت و زشتی. (ناظم الاطباء). زن بسیارگوشت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ نَ)
زن ناقص خلقت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ نَ)
کاه خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). کاه دان و انبار کاه. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ)
آنکه ثبان سازد در جامۀ خود و ثبان دامن جامه و مانند آن که در آن خرما و جز آن کرده در برگیرند. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به اثبان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متبنه
تصویر متبنه
کاهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثمنه
تصویر مثمنه
مثمنه در فارسی مونث مثمن بنگرید به مثمن مونث مثمن جمع مثمنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبنه
تصویر ثبنه
دامان دامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثانه
تصویر مثانه
آبدان که جای بول باشد
فرهنگ لغت هوشیار
مثبته در فارسی مونث مثبت هایی، پایدار مونث مثبت: تمایلات مثبته انسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثانه
تصویر مثانه
((مَ نِ))
کیسه عضلانی غشایی که ادرار پس از خروج از کلیه ها، در آن جمع می شود
فرهنگ فارسی معین
شاشدان، آبدان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواب مثانه: شادی در پیش است.
مثانه شما درد می کند: مبلغی پول دریافت میکنید
روی مثانه شما عمل جراحی می شود:نکبت و بدشانسی در آینده
دیگران مثانه شان را عمل می کنند: غمی را که از آن رنج می برید پنهان می کنید.
مثانهشریک زندگی شما را بیرون می کشند:
ذات الریه خواهید کرد. کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب