جدول جو
جدول جو

معنی متیفع - جستجوی لغت در جدول جو

متیفع
(مُ تَ یَفْ فِ)
بر پشته برآینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بر کوه و پشته برآمده، برداشته و افراخته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ رَفْ فِ)
برافراخته شده و بلند کرده شده، متکبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَفْ فِ)
شفاعت کننده. (آنندراج). میانجی و شفیع. و وکیل. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشفع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَفْ فِ)
پوشیده و جامه در خود پیچیده، آن که پیری وی را در گرفته باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلفع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ)
ترنجیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ورترنجیده. (ناظم الاطباء). رجوع به تقفع شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءْ)
بر پشته برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). یقال: ترفع فلان و تیفع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
قی کننده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که مکرر قی میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مترفع
تصویر مترفع
برافروخته شده و بلند کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متیفن
تصویر متیفن
بیقین داننده بی گمان داننده، متفحص متتبع جمع متیقنین
فرهنگ لغت هوشیار