- متکثره
- مونث متکثر
معنی متکثره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متاثر جمع متاثرات
مونث متکرر جمع متکررات
نا خوش دارنده، ناپسند
بسیار شونده، بسیار جوینده، بسیار بسیار شونده، بسیار جوینده بسیار گیرنده (از چیزی) جمع متکثرین، بسیار متعدد: پس اگر چنین نیست و هر صفتی را بذات خویش معنی دیگرست یک جوهر شش صفت متکثر باشد متوحد و منفرد نباشد
بسیار، متعدد
ناپسند، نفرت انگیز
مبتکره در فارسی مونث مبتکر نو پدید نو آیین مبتکره در فارسی مونث مبتکر: و پسر زا زنی که نخستین فرزندش پسر باشد مونث مبتکر جمع مبتکرات
مونث متاخر
بازر گانی داد و ستد
متحیره در فارسی مونث متحیر مات خیره هاژ سر گردان سرگشته مونث متحیر جمع متحیرات. یا خمسه متحیره
متبحره در فارسی مونث متبحر: کار شناس کار دان دانا مونث متبحر جمع متبحرات
مونث متحسر جمع متحسرات
متجبره در فارسی ساستاران فرقه ظالمان گروه ستمکاران
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست
متذکره در فارسی مونث متذکر: یاد کننده به یاد آورنده مونث متذکر. یا فوت (قوهء) متذکره
متدبره در فارسی مونث متدبر: اندیشنده، ژرفکاو مونث متدبر جمع متدبرات
متکونه در فارسی مونث متکون: هست شونده هستی یاب مونث متکون جمع متکونات
متکلمه درفارسی مونث سخنگوینده گفت آر مونث متکلم جمع متکلمات
مونث متکحل
جمع متکثر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
سلاک گیرنده (سلاک کرایه)
دارای عزت و با احترام
بیشدار آنکه بر دیگری در کثرت مال غلبه کند و بر او بنازد جمع متکاثرین
متصوره در فارسی مونث متصور گمان شده انگاشته متصوره در فارسی مونث متصور گمان برنده انگارنده مونث متصور جمع متصورات. مونث متصور جمع متصورات
متغیره در فارسی مونث متغیر: ورتناک جزان، خشمگین مونث متغیر
مونث متمثل جمع متمثلات
مونث متهور جمع متهورات
مونث متنور
مونث متنکر جمع متنکرات
مذکوره در فارسی مونث مذکور بنگرید به مذکور مونث مذکور جمع مذکورات. مونث مذکور: محصلان و جوهات مذکوره آن مبلغ را از ایشان مطالبت ننمایند، جمع مذکورات
بد آیند نا خوش نا خوشایند بد داننده زشت داننده زشت دانسته ناخوش شمرده کراهت داشته. زشت و کریه داننده ناخوش شمرنده، جمع مستکرهین
مونث مستکبر
مشکوره در فارسی مونث مشکور: سپاس داشته ستوده مونث مشکور: مساعی مشکوره