جامۀ درواداشته بر بوی سوزو بخور کرده. (آنندراج) ، کسی که جامۀخود را بر بوی سوز وامیدارد و بخور میدهد آنرا. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تکبی شود
جامۀ درواداشته بر بوی سوزو بخور کرده. (آنندراج) ، کسی که جامۀخود را بر بوی سوز وامیدارد و بخور میدهد آنرا. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تکبی شود
مستکبر بودن. استکبار داشتن. متکبر بودن: سپیدار مانده ست بی هیچ چیزی ازیرا که بگزید مستکبری را. ناصرخسرو. برو شکر کن چون به نعمت دری که محرومی آید ز مستکبری. سعدی (بوستان)
مستکبر بودن. استکبار داشتن. متکبر بودن: سپیدار مانده ست بی هیچ چیزی ازیرا که بگزید مستکبری را. ناصرخسرو. برو شکر کن چون به نعمت دری که محرومی آید ز مستکبری. سعدی (بوستان)