جدول جو
جدول جو

معنی متکاید - جستجوی لغت در جدول جو

متکاید(مُ تَیِ)
فریبنده و مکر نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با همدیگر غدر کننده و مکر نماینده. (ناظم الاطباء). رجوع به تکاید شود
لغت نامه دهخدا
متکاید
همفریب
تصویری از متکاید
تصویر متکاید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متباین
تصویر متباین
جدا از یکدیگر، آنچه با دیگری دوری و تفاوت دارد، ضد یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متغایر
تصویر متغایر
ویژگی کسی یا چیزی که با دیگری مغایرت و اختلاف داشته باشد، ضد هم، ناجور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متباعد
تصویر متباعد
دور از یکدیگر، دور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
افزون شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاید
تصویر مکاید
مکیدت ها، مکرها، فریب ها، جمع واژۀ مکیدت
فرهنگ فارسی عمید
(مَ یِ)
جمع واژۀ مکیده به معنی بداندیشی و بدسگالی. (آنندراج) (اقرب الموارد) (دهار). مکیدتها. حیله ها. کیدها. مکرها. خدعه ها: عاقل... در دفع مکاید دشمن تأخیر صواب نبیند. (کلیله و دمنه). واثقم که به فضل خویش مرا از مکاید شیاطین انس نگاه دارد. (منشأت خاقانی چ محمد روشن ص 258). تا بعد از شداید بسیار و مکاید بیشمار به مدت ده روز به ملکت پدر رسید. (سندبادنامه ص 144). دفع شداید و مکاید ایام را همدستی واجب بینید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 37). به نمایم اضداد و مکاید حساد بدان رسید که در دست ناصرالدین شهید شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 357). هر چند این ساعت عقاید ایشان از مکاید قصد ما خالی باشد... (مرزبان نامه، ایضاً ص 170). دلایل مکاید او بر گنه کاری خویش و بی گناهی شتر گواهی می دهد. (مرزبان نامه، ایضاً ص 246). از شر مکاید و آفت مصاید در حوزۀ احتمای این حرم کرم آسایش بینم. (مرزبان نامه، ایضاً ص 288). حسن صباح مصاید مکاید بگسترد. (جهانگشای جوینی). تا به حدی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند. (گلستان). رعیت بلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب. (گلستان). و رجوع به مکائد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
افزون شونده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افزون شده. اضافه شده. زیاد گشته. زیادتر و افزونتر و بیشتر و فراوانتر. (ناظم الاطباء). افزون: و هرگاه که ماده بر تب اندررگها پختن آغاز کند آن روز تب متزاید بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، پرگوئی که به تکلف در سخن می افزاید. (ناظم الاطباء). به تکلف افزاینده در سخن و جز آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزاید شود، بسیار دراز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءِ)
کار دشوار. (آنندراج). مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
کسی که معارضه میکند در دشنام و ملامت مر دیگری را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون) ، به یکدیگر پیماینده. (آنندراج). کیل پیماینده مر همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکایل شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ یِ)
دوتا و کج گردنده از نرمی و نزاکت. (آنندراج). کج و دوتا و خمیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغاید شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
همدیگر را فایده دهنده و سود بخشنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفاید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متحاسد
تصویر متحاسد
حسد کننده و رشک برنده بر یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهد
تصویر متجاهد
کوشش کننده سعی کننده و زحمت کشنده و جهد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
پسا دستگر (پسادست نسیه) بنسیه و وام خرید و فروش کننده با هم جمع متداینین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزائد
تصویر متزائد
متزاید در فارسی افزون افزون شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزایل
تصویر متزایل
جدا و علیحده، دور و متفرق
فرهنگ لغت هوشیار
وا گرا دور شونده از هم دور: پس گوییم که همچنین که کارهاء دنیا وی را دو طرف متباعدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
هم عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاقد
تصویر متعاقد
با همدیگر عهد و پیمان نماینده، هم شرط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعادی
تصویر متعادی
همجنگ دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزایده
تصویر متزایده
مونث متزاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفادی
تصویر متفادی
سر بها دهنده، دوری گزیننده فدا (سربها) برای هم دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
جدا شونده از یکدیگر، مخالف: دیگر طرایق مختلف و متباین که اکابر فضلا و بلغا را بود و اگر از هر یکی انموذجی باز نماییم با طالت انجامد. الفاظ بسیار که بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک مانند: انسان و اسب: و گمان افتد که هر دو لفظ مترادفند و نباشد بلک متباین باشد مانند سیف و حسام چه سیف شمشیر باشد و حسام شمشیر بران. و اما قسم دوم که الفاظ بسیار بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنیی دیگر بی اشتراک آنرا اسما متباینه خواندند، دو عدد نا مساوی را گویند که نسبت بهم اصم باشند بطوری که نه با عدد ثالثی وفق داشته باشند و نه بزرگتر بر کوچکتر قابل بخش باشد مثل 10 و 7 بعبارت دیگر دو عدد نا مساوی را نسبت بیکدیگر متباین گویند وقتی که مقسوم علیه مشترک آنها واحد باشد یعنی جز واحد بعدد دیگری تقسیم پذیر نباشند درین صورت بزرگترین مقسوم علیه مشترک آنها همان واحد است مانند: 26 و 15 مقابل متداخل متوافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاید
تصویر مکاید
جمع مکیده، بد اندیشی ها، ترفندگری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاید
تصویر تکاید
یکدیگر را فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
اضافه شده، زیادتر و افزونتر و فراوانتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاید
تصویر مکاید
((مَ یِ))
جمع مکیده، مکرها، خدعه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکاید
تصویر تکاید
((تَ یُ))
یکدیگر را فریب دادن، دشواری نمودن، رنجانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
((مُ تَ یِ))
افزون شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متزایدا
تصویر متزایدا
بیش از بیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متصاعد
تصویر متصاعد
فرایاز
فرهنگ واژه فارسی سره
افزون، افزون شونده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حیله ها، کیدها، مکرها، خدعه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد