جدول جو
جدول جو

معنی متکاذب - جستجوی لغت در جدول جو

متکاذب(مُ تَ ذِ)
با همدیگر کذب کننده به دوستی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سخن دروغ گوینده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تکاذب شود
لغت نامه دهخدا
متکاذب
دوست دروغی
تصویری از متکاذب
تصویر متکاذب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متناوب
تصویر متناوب
آنچه به نوبت بیاید، یکی پس از دیگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
کسی یا چیزی که با دیگری نسبت و همانندی داشته باشد، دارای تناسب و هماهنگی، چیزی که اجزای آن با هم هماهنگ باشد، خوش ترکیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متکاثف
تصویر متکاثف
ستبر، برهم نشسته، انبوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحارب
تصویر متحارب
طرف مقابل در جنگ، دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
باهم کذب کردن بدوستی و سخن دروغ گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به یکدیگر دروغ گفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَذْ ذِ)
به تکلف دروغ گوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مخترع دروغ و به تکلف دروغ گوینده. (ناظم الاطباء) ، دروغگو پندارنده کسی را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تکذب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ذِ)
جمع واژۀ مکذبه. (اقرب الموارد). رجوع به مکذبه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ذِ)
با هم کشنده. (آنندراج). مر یکدیگر را کشنده. و به جبر و عنف کشنده. (ناظم الاطباء). جذب کننده یکدیگر. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تجاذب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
به یکدیگر نامه نویسنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تکاتب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
جنگ و بدی کننده با هم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خشمناک و غضبناک بر یکدیگر. (ناظم الاطباء). رجوع به تکالب شود
لغت نامه دهخدا
بیشدار آنکه بر دیگری در کثرت مال غلبه کند و بر او بنازد جمع متکاثرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکابر
تصویر متکابر
بزرگ منشی و تکبر نماینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متراکب
تصویر متراکب
بر روی یکدیگر انباشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
ستبر شونده، بر هم نشسته، ستبر غلیظ: و چون آن درخت بدین غایت بود اندر سردی لابد مسام و مناقس او متکاثف باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکارم
تصویر متکارم
دارای عزت و با احترام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکاری
تصویر متکاری
سلاک گیرنده (سلاک کرایه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاقب
تصویر متعاقب
از پی آمده، عقب، دنباله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
به نوبت گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکاشف
تصویر متکاشف
آنکه بهمدیگر آشکار کند عیب را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکافی
تصویر متکافی
برابر و همسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکائف
تصویر متکائف
ستبر شونده، دفزک چگال ستبر، بی روزن: رو در روی روزندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقارب
تصویر متقارب
با یکدیگر نزدیک گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجانب
تصویر متجانب
دور شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحارب
تصویر متحارب
کسی که آتش جنگ بر افروزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاسب
تصویر متحاسب
حساب کننده با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکذب
تصویر متکذب
دروغگوی زورکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاذب
تصویر تکاذب
با هم کذب کردن بدوستی و سخن دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکاتب
تصویر متکاتب
نامه نویس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاذب
تصویر متجاذب
همگیرا جذب کننده یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
مشابه و مانند، فراخور، هماهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاقب
تصویر متعاقب
به دنبال، در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
برازنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
پی در پی
فرهنگ واژه فارسی سره