جدول جو
جدول جو

معنی متومز - جستجوی لغت در جدول جو

متومز
(مُ تَ وَمْ مِ)
شتابنده و برجهنده در رفتار از شتابی. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). چست و چالاک و برجهنده در رفتار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تومز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ رَمْ مِ)
جنبنده و اضطراب کننده. (آنندراج). آشفته و سرگشته و مضطرب. (ناظم الاطباء) ، هنگامه جو، کسی که حرف می زند با رمز و علامت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به ترمز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَمْ مِ)
روئی که گونۀ آن برگردیده باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). روی گونه برگردیده. (ناظم الاطباء) ، کمان در هم کشیده و ترنجیده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تشمز شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ وَهَْ هَِ)
سخت سپرنده زیر پای. (از منتهی الارب) (آنندراج). سخت سپرنده زیر پای و پایمال کننده. (ناظم الاطباء). شدیدالوطء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَمْ مِ)
به دوستی پذیرفته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تومق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَکْ کِ)
پر شده. (ناظم الاطباء) ، آمادۀبدی گشته، حاضر خدمت و مواظب خدمت. (ناظم الاطباء). آماده و مهیا. (از اقرب الموارد) ، آن که چشم داشت چیزی دارد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَقْ قِ)
بی قرار و بی آرام که خواب نبرد. (از منتهی الارب). بی قرار و غلطان در بستر که خواب نرود. (ناظم الاطباء). متوفز. (محیط المحیط). تصحیف متوفزبا فاء. (از اقرب الموارد). و رجوع به متوفز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَفْ فِ)
مرد غلطان بر بستر که خوابش نبرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَشْ شِ)
آماده گردنده بدی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آماده و مهیای بدی. (ناظم الاطباء). و رجوع به توشز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَزْ زِ)
نیک سپرنده به پای. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). نیک به پای سپرنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَجْ جِ)
روای حاجت خواهنده و جوینده آن را. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که روای حاجت میخواهد و می یابد آن را. (ناظم الاطباء). و رجوع به توجز شود، مشتری و خریدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَیْ یُ)
شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برجستن در رفتار از شتابی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آماده شدن برای قیام. (از اقرب الموارد) ، جنبیدن سرنره وقت آلیز و آن آمادگی قیام آن است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَوْ وَ)
مقلد و حمیل کرده. (از منتهی الارب) (آنندراج). زینت کرده شده با حمیل وگلوبند. (ناظم الاطباء). مقرط و گردن بندپوشیده. (از اقرب الموارد). و رجوع به مقرط و مقلد و حمیل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَوْ وَ)
به توز، یعنی کا ’؟’ خدنگ گرفته. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). به توز پوشیده. و رجوع به توز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مترمز
تصویر مترمز
جنبنده و اضطراب کننده
فرهنگ لغت هوشیار