جدول جو
جدول جو

معنی متوفیات - جستجوی لغت در جدول جو

متوفیات
جمع واژۀ متوفی، فوت شده، مرده، درگذشته
تصویری از متوفیات
تصویر متوفیات
فرهنگ فارسی عمید
متوفیات(مُ تَ وَفْ فَ)
کسانی که فوت شده و مرده اند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
متوفیات
جمع متوفاه، زنان مرده زنان در گذشته مردگان جمع متوفاه (متوفی) زن در گذشته زن مرده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
جمع واژۀ توفیر. رجوع به توفیر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ فی یا)
جمع واژۀ مشرفیه. شمشیرهای منسوب به مشرفی: مرگ در زیر مشرفیات را شرفی بزرگوار دانستندی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 385). رجوع به مدخل بعد و مشرفی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ رَ)
جمع واژۀ مروراه. (منتهی الارب). رجوع به مروراه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
از خاندانهای بزرگ بیهق در قرن پنجم و ششم بوده است که جد آنها خواجه ابوالحسن محمد بن علی المستوفی از ناحیت طریثیت بود و به قصبۀ سبزوار آمده بود. رجوع به تاریخ بیهقی ص 118 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَنْ نی)
آرزوها و آرزو کرده شده ها. (غیاث) (آنندراج). مستدعیات و مقاصد درخواست شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَجْ جِ)
جمع واژۀ متوجهه. زنان روی آورنده و توجه کننده. (فرهنگ فارسی معین) ، مالیات ها، مالیاتی که بر عهده کسی یا کسانی قرار میگیرد: ودر اول سال برات متوجهات به موجبی که به قانون درآمده دیه به دیه مسمی و مفصل مؤکد گردانید. (تاریخ غازانی ص 253)... و نیز مکتوب اصحاب قانون دارند که متوجهات ایشان چند و چگونه است. (تاریخ غازانی ص 254). در محاسن داخلی و خارجی از... و تعیین حقوق و متوجهات قدیم الایام و عصر مترجم. (ترجمه محاسن اصفهان ص 4). از اموال و متوجهات و حقوق دیوان مجموع آنچه داخل مؤامرات و جانکقیت معین شده و در دفاتر قوانین و دساتیر دواوین مثبت و مقنن گشت... (ترجمه محاسن اصفهان ص 50). و تعمیر بقاع و توجیهات و توجیه متوجهات دیوانی از اصول و فروع و اضافات بعد از اطلاق. (ترجمه محاسن اصفهان). و بدون اطلاع و مهر مشارالیه داد وستد متوجهات میشود... و بعد از آن به موجب بروات مهر وزیر و کلانتر و مستوفی متوجهات دیوانی هر یک از دفتر حواله... (تذکره الملوک چ 2 ص 47). به سر رشته کلانتر سپارد که متوجهات دیوان هر صنف در آن سال از آن قرار تقسیم و توجه شود. (تذکرهالملوک چ 2 ص 49)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَسْ سِ)
جمع واژۀ متوسط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح فلسفی) متوسطات، موجودات متوسط عقول و نفوس و بالاخره وسائط در سریان فیض به عالم ناسوت را گویند. (از فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی) : فلابد من متوسطات مترتبه طولیه. (حکمت اشراق چ کربن ص 144). و رجوع به متوسط و عقول عشره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَلْ لِ)
جمع واژۀ متولده: مر این متولدات را فاعل نفس نیست. (جامعالحکمتین) ، نزد اهل رمل چهار اشکال را گویند که در خانه نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم باشند. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1471)
لغت نامه دهخدا
(مَ سی یا)
جمع واژۀ مجوسیه. آنچه مربوط به مجوس باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجوس و مجوسیه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَ)
جمع واژۀ محتوی. رجوع به محتوی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
املاکی که از پرداختن مالیات معاف بودند. زمینهای مزروع و مستغلاتی که از آنها مالیات گرفته نمی شد: در هنگام خروج آن حضرت و آغاز نشو و نمای این دولت صوفیان مذکور به معافیات و سیورغالات سرافرازی یافته اند. (عالم آرای عباسی). و رجوع به معاف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَفْ فا)
تأنیث متوفی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متوفی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متعدیات
تصویر متعدیات
جمع متعدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمنیات
تصویر متمنیات
جمع متمنیه (متمنی)، جمع متمنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفیرات
تصویر توفیرات
جمع توفیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفیقات
تصویر توفیقات
جمع توفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحلیات
تصویر متحلیات
جمع متحلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحفظات
تصویر متحفظات
جمع متحفظه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجلیات
تصویر متجلیات
جمع متجلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجزیات
تصویر متجزیات
جمع متجزیه، پاز پارگان تار تاران جمع متجزیه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معافیه، باز بخشودگان جمع معافیه املاک و مستغلاتی که ازپرداخت مالیات معاف اند: در هنگام خروج آن حضرت و آغاز نشو و نمای این دولت صوفیان مذکور بمعافیات و سیور غالات سرافرازی یافته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
جمع محتویه، فروستان جمع محتویه (محتوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواریات
تصویر متواریات
جمع متواریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوازیات
تصویر متوازیات
جمع متوازیه، همسویگان جمع متوازیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواطیات
تصویر متواطیات
جمع متواطیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوالیات
تصویر متوالیات
جمع متوالیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسطات
تصویر متوسطات
جمع متوسطه، میانجیان میانه ها جمع متوسطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسلات
تصویر متوسلات
جمع متوسله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متولدات
تصویر متولدات
جمع متولده (متولد) : مر این متولدات را فاعل نفس نیست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متوجه، نمیدگان روی آورندگان، ساو باژ افزون جمع متوجهه. زنان روی آورنده و توجه کننده، مالیاتی که علاوه بر مقدار اصلی مقرر وصول میشد: از اموال و متوجهات و حقوق دیوان مجموع آنچه داخل موامرات و جانکقیت معین شده و در دفاتر قوانین و دساتیر دواوین مثبت و مقنن گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متولیان
تصویر متولیان
دست اندرکاران، سرپرستان، کارگزاران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
درونمایه
فرهنگ واژه فارسی سره