جدول جو
جدول جو

معنی متوضا - جستجوی لغت در جدول جو

متوضا
جای وضو گرفتن، کنایه از مستراح
تصویری از متوضا
تصویر متوضا
فرهنگ فارسی عمید
متوضا
پاد یابگاه (پاد یاب وضوء)، آبریزگاه (مبال) جای وضو گرفتن: بر دیوار جنوبی (مسجد) دری است و آنجا متوضا است، مستراح مبال. جای وضو گرفتن: بر دیوار جنوبی (مسجد) دری است و آنجا متوضا است، مستراح مبال
فرهنگ لغت هوشیار
متوضا
((مُ تَ وَ ضّ))
جای وضو گرفتن، مستراح، مبال
تصویری از متوضا
تصویر متوضا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ وَضْ ضَءْ)
محلی که درآن قبل از نماز شستشو میکنند و دست نماز می گیرند. (ناظم الاطباء). جای وضو گرفتن و دست و روی شستن: بر دیوار جنوبی (مسجد) دری است و آنجا متوضاء است. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 37) ، آبخانه. (مهذب الاسماء). جای لازم. کنار آب و فرناک و پای خانه. (ناظم الاطباء). کنایه از مستراح. حاجتگاه. مبال. آب خانه. سرحاض. ادب خانه. خلاء. بیت التخلیه. آبشتنگاه. آبشتنگه. طهارت خانه. آبریز. بیت الخلاء. مبرز. بیت الفراغ. جایی. سرآب. تشتخانه. حاجت خانه: مملکت از دست سلیمان چهل روز برفت و سبب آن بود که چون بمتوضاء شدی انگشتر را از دست بیرون کرد. (قصص الانبیاء چ شهشهانی ص 168)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَضْ ضِ)
خوار و دون و حقیر و فرومایه. (ناظم الاطباء). و رجوع به توضن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَضْ ضِ)
گاینده. (آنندراج). کسی که مجامعت میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَضْ ضِ)
اناء متوضر، خنور چرکین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متوضح
تصویر متوضح
پیدا و آشکار، واضح و نمایان
فرهنگ لغت هوشیار
اسم درگذشته، متوفی، مرحوم، مرده، میت، وفات یافته
فرهنگ واژه مترادف متضاد