- متوسطین
- جمع متوسط، میانجیان میانکان جمع متوسط در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
معنی متوسطین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع متوسل، آگیشایان نزدیکی جویندگان جمع متوسل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متاسف، افسوسمندان دریغ خورندگان اندوهزدگان جمع متاسف در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متبسم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متحسر، دریغ خورندگان جمع متحسر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
جمع متجسم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
جمع متجسس، جویندگان، انیشگان
تناوران جمع متجسد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مترسل، نویسندگان نامه پردازان دبیران جمع مترسل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
جمع متسلط در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
جمع متعسف در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متمسک، آگسگان گیرندگان جمع متمسک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متولد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : متولدین سال... از خدمت نظام وظیفه معاف شدند
جمع متوکل، ویتوران امید واران جمع متوکل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متوقف در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متوقع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متوغل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متوطن، زیستوران جمع متوطن در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : همه متوطنین قلعه در مقام تلف و قلعه بدست دشمن می افتد
جمع متوشح در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متوسطه، میانجیان میانه ها جمع متوسطه
جمع متورع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متوحش در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متوحد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متوجه، نمیدگان، روی آورندگان
مونث متواطی. یا اسما متواطیات. اسمهای متواطی: ... مانند اطلاق لفظ مردم بر معنیی که در اشخاص بسیار موجود است و آنرا اسما متواطیه خوانند
موافقت کننده با یکدیگر، موافق و سازوار با یکدیگر
متوسطه در فارسی مونث متوسط: میانه میانجی مونث متوسط جمع متوسطات. یا مدرسه متوسطه دبیرستان
سازوار، فراچم واژه ای که چم آن کسانی چند را فرا گیرد هر چند که آن کسان برابر نباشند موافقت کننده با یکدیگر سازوار: و نه چنان چون سپیدی بر برف و بر کافور که یکی را بیش از دیگر نیست تا متواطی بودی، کلمه ای که معنیی عام و مشترک بین افرادی چند علی التساوی داشته باشد مقابل مشکک مانند انسان که مفهوم آن در افراد بسیار موجود است
جمع موسس درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
((مُ تَ))
فرهنگ فارسی معین
موافقت کننده با یکدیگر، سازوار، کلمه ای که معنیی عام و مشترک بین افرادی چند علی التساوی داشته باشد، مقابل مشکک
مقطع تحصیلی پس از دورۀ راهنمایی و پیش از پیش دانشگاهی یا دانشگاه
میانه، میانگین
وطن نمودن، وطن گرفتن
کسی که در شهری اقامت کند و آنجا را وطن خود قرار دهد
جای گزیده، ساکن و مقیم، اهل جایی، وطن گزیده، مقیم