جدول جو
جدول جو

معنی متوسطات - جستجوی لغت در جدول جو

متوسطات
(مُ تَ وَسْ سِ)
جمع واژۀ متوسط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح فلسفی) متوسطات، موجودات متوسط عقول و نفوس و بالاخره وسائط در سریان فیض به عالم ناسوت را گویند. (از فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی) : فلابد من متوسطات مترتبه طولیه. (حکمت اشراق چ کربن ص 144). و رجوع به متوسط و عقول عشره شود
لغت نامه دهخدا
متوسطات
جمع متوسطه، میانجیان میانه ها جمع متوسطه
تصویری از متوسطات
تصویر متوسطات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مواطات
تصویر مواطات
موافقت کردن با کسی در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوسطه
تصویر متوسطه
مقطع تحصیلی پس از دورۀ راهنمایی و پیش از پیش دانشگاهی یا دانشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوفیات
تصویر متوفیات
جمع واژۀ متوفی، فوت شده، مرده، درگذشته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ وَسْ سِ طَ)
مؤنث متوسط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مدرسه متوسطه، مدرسه میان ابتدایی و عالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دبیرستان
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَلْ لِ)
جمع واژۀ متولده: مر این متولدات را فاعل نفس نیست. (جامعالحکمتین) ، نزد اهل رمل چهار اشکال را گویند که در خانه نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم باشند. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1471)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَفْ فَ)
کسانی که فوت شده و مرده اند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَجْ جِ)
جمع واژۀ متوجهه. زنان روی آورنده و توجه کننده. (فرهنگ فارسی معین) ، مالیات ها، مالیاتی که بر عهده کسی یا کسانی قرار میگیرد: ودر اول سال برات متوجهات به موجبی که به قانون درآمده دیه به دیه مسمی و مفصل مؤکد گردانید. (تاریخ غازانی ص 253)... و نیز مکتوب اصحاب قانون دارند که متوجهات ایشان چند و چگونه است. (تاریخ غازانی ص 254). در محاسن داخلی و خارجی از... و تعیین حقوق و متوجهات قدیم الایام و عصر مترجم. (ترجمه محاسن اصفهان ص 4). از اموال و متوجهات و حقوق دیوان مجموع آنچه داخل مؤامرات و جانکقیت معین شده و در دفاتر قوانین و دساتیر دواوین مثبت و مقنن گشت... (ترجمه محاسن اصفهان ص 50). و تعمیر بقاع و توجیهات و توجیه متوجهات دیوانی از اصول و فروع و اضافات بعد از اطلاق. (ترجمه محاسن اصفهان). و بدون اطلاع و مهر مشارالیه داد وستد متوجهات میشود... و بعد از آن به موجب بروات مهر وزیر و کلانتر و مستوفی متوجهات دیوانی هر یک از دفتر حواله... (تذکره الملوک چ 2 ص 47). به سر رشته کلانتر سپارد که متوجهات دیوان هر صنف در آن سال از آن قرار تقسیم و توجه شود. (تذکرهالملوک چ 2 ص 49)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مبسوطه، گسترده ها و پهن شده ها. گشاده شده ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کتبی که در آنها ضبط نسب سادات را برسبیل تسطیر درج میکردند. (المآثر و الاّثار ص 116)
لغت نامه دهخدا
(مَ سی یا)
جمع واژۀ مجوسیه. آنچه مربوط به مجوس باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجوس و مجوسیه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَفْ فا)
تأنیث متوفی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متوفی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توسعات
تصویر توسعات
جمع توسع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسلات
تصویر توسلات
جمع توسل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محوطه، پر هونگان جمع محوطه: ... پنج هزار نخل خرمای خستویی از ولایت حویزه نقل کرده در محوطات خمسه مذکوره مغروس گرداند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسسات
تصویر موسسات
سازمانها، بنگاهها، جمع موسسه
فرهنگ لغت هوشیار
موافقت کردن با کسی در امری، موافقت، خبر آمدن چیزی مبتدا را بلاوسطه (یعنی بدون آوردن کلمه ذو و غیر آن) مانند: (زید قائم {بخلاف} زید قیام {که آن حمل صحیح نمی باشد مگر با آوردن واسطه مانند: زید ذو قیام
فرهنگ لغت هوشیار
متوسطه در فارسی مونث متوسط: میانه میانجی مونث متوسط جمع متوسطات. یا مدرسه متوسطه دبیرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواطیات
تصویر متواطیات
جمع متواطیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحسرات
تصویر متحسرات
جمع متحسره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسلات
تصویر متوسلات
جمع متوسله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسطات
تصویر توسطات
جمع توسط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاسفات
تصویر متاسفات
جمع متاسفه، دریغ خورندگان افسوسمندان جمع متاسفه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبسوطه، پهن گشته ها گسترده ها فراخگفته ها جمع مبسوطه: پهن گشته ها گسترده ها، تفصیل داده ها، کتبی که در آنها ضبط نسب سادات را بر سبیل تسطیر درج میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبسمات
تصویر متبسمات
جمع متبسمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسمات
تصویر متجسمات
جمع متجسمه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متوسط، میانجیان میانکان جمع متوسط در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسسات
تصویر متجسسات
جمع متجسسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسدات
تصویر متجسدات
جمع متجسده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترسلات
تصویر مترسلات
جمع مترسله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنسکات
تصویر متنسکات
جمع متنسکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متولدات
تصویر متولدات
جمع متولده (متولد) : مر این متولدات را فاعل نفس نیست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متوفاه، زنان مرده زنان در گذشته مردگان جمع متوفاه (متوفی) زن در گذشته زن مرده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متوجه، نمیدگان روی آورندگان، ساو باژ افزون جمع متوجهه. زنان روی آورنده و توجه کننده، مالیاتی که علاوه بر مقدار اصلی مقرر وصول میشد: از اموال و متوجهات و حقوق دیوان مجموع آنچه داخل موامرات و جانکقیت معین شده و در دفاتر قوانین و دساتیر دواوین مثبت و مقنن گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواطات
تصویر مواطات
((مُ))
موافقت کردن با کسی در امری
فرهنگ فارسی معین