جدول جو
جدول جو

معنی متوثب - جستجوی لغت در جدول جو

متوثب
(مُ تَ وَثْ ثِ)
به ستم مستولی شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). برجهنده و به ستم مستولی شونده. (ناظم الاطباء). و رجوع به توثب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توثب
تصویر توثب
برجستن، به ستم بر کسی یا چیزی مستولی شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ وَصْ صِ)
بیمار. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیمار و ناخوش. (ناظم الاطباء). و رجوع به توصب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ثِ)
بریکدیگر تازنده و حمله برنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تواثب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَثْ ثِ)
استواری کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). استوار و پایدار وثابت در کار. (ناظم الاطباء). و رجوع به توثق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ثَوْ وِ)
نوافل خواننده بعد فریضه و کسب ثواب کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که نافله می خواند پس از فریضه و کسب ثواب می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثوب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مستولی شدن به چیزی به ظلم. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). برجستن و به ستم مستولی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). غالب آمدن به ظلم. غالب شدن بظلم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ)
قلعه ای است میان واسط و اهواز. (منتهی الارب). قلعۀ محکمی است در بین اهواز و واسط و گویند مدینه ای است بین اهواز و قرقوب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توثب
تصویر توثب
برجستن
فرهنگ لغت هوشیار