جدول جو
جدول جو

معنی متوارداً - جستجوی لغت در جدول جو

متوارداً(نِ تَ)
از پی هم و از پس یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متوارد
تصویر متوارد
پیوسته و پی در پی، اندیشه یا مفهومی که هم زمان در مخیلۀ دو نفر وارد شود
فرهنگ فارسی عمید
(نِ تَ)
بطور متواتر و پی در پی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ)
از پی هم و پی در پی و بدون انقطاع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ دَ)
مؤنث متوارد. ج، متواردات
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
متوالی و پیوسته و پی در پی و متعاقب. (ناظم الاطباء). متواتر: و میان ملک محمد و اتابک سنقر در آن وقت مشارب مضافات مورود بوده است و... رسل و قواصد از جانبین متوارد. (المضاف الی بدایع الازمان) ، اندیشه و تخیلی که در ذهن دو شاعر یا دو کس خطور کند. و رجوع به توارد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متواردات
تصویر متواردات
جمع متوارده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواریات
تصویر متواریات
جمع متواریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواردات
تصویر تواردات
جمع توارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوارده
تصویر متوارده
مونث متوارد جمع متواردات
فرهنگ لغت هوشیار
پیاپی آینده، هم اندیشه پیاپی وارد شونده، فکرو تخیلی که در ذهن دوتن در یک زمان یا در دو هنگام خطور کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوارد
تصویر متوارد
((مُ تَ رِ))
پیوسته، پی درپی
فرهنگ فارسی معین