- متواتر
- پی در پی
معنی متواتر - جستجوی لغت در جدول جو
- متواتر
- پی در پی، ازپی هم پیاپی آینده، در علوم ادبی در علم عروض قافیه ای که میان دو حرف ساکن آن یک حرف متحرک باشد مانند مارا و یارا
- متواتر
- پاپی آینده، پیوسته، پی در پی، پیاپی
- متواتر ((مُ تَ تِ))
- پی درپی، پیاپی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متواتر جمع متواترات
جمع متواتره: ... یکی تجربیات ویکی متواترات. متواترات چنانک بغداد موجود است
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، خیلی، به غایت، وافر، موفّر، عدیده، درغیش، جزیل، موفور، کثیر، غزیر، بی اندازه، مفرط، معتدٌ به، اورت
بسامد
پی در پی شدن، پیاپی رسیدن
پی در پی شدن، پشت سرهم آمدن، پیاپی رسیدن، پیاپی بودن
دنباله یافتن پیاپی شدن: و خبر استیلا ایشان بر بلاد ماورا النهر و استعلا بر عساکری که بحفظ آن نواحی منصوب بودند متواتر شد
پیاپی، پی در پی
فروتن
همسان
وانمودگر
موافق و سازگار با هم
تظاهر کننده، ظاهرساز
به هم رسنده، به یکدیگرپیوسته
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
کسی که عمداً کار و عمل خود را آشکار سازد
فراری، در به در، پنهان شده، پنهان، پوشیده
ویژگی دو نقطه که در دو طرف قطر یک کره باشند
موافقت کننده با یکدیگر، موافق و سازوار با یکدیگر
وسیله ای برای اندازه گیری شدت نور یک منبع، نورسنج
کسی که خود را شاعر می پندارد و تظاهر به شاعری می کند
هراسان و گریزان، آنچه شنیدن آن مطبوع نباشد، ناخوشایند، ناخوش آهنگ
چیزی که با چیز دیگر هم وزن و برابر باشد، هم وزن، هم سنگ
ویژگی کسی یا چیزی که با دیگری مغایرت و اختلاف داشته باشد، ضد هم، ناجور
کسی که اظهار دلیری و جسارت می کند، کنایه از گردنکش، طغیانگر
خرامنده به ناز
مژده دهنده
آنکه پیشی گیرد و بشتابد
هم سخن
نما گر کسی که عمل خویش را بقصد آشکار سازد: متجاهر بفسق جمع متجاهرین