جدول جو
جدول جو

معنی متهتک - جستجوی لغت در جدول جو

متهتک
مرد بی پروا که از رسوایی باک نداشته باشد
تصویری از متهتک
تصویر متهتک
فرهنگ فارسی عمید
متهتک
(مُتَ هََ تْ تِ)
رجل متهتک، مرد بی پروای که ازرسوایی باک ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بی پروا. رسوا. مفتضح. پرده دریده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دولت ز مهتر متهتک جدا سزد
از تو جدا مباد که بس بی تهتکی.
سوزنی.
و از متهتکان قفچاق یکی بود که نام او بچمن بود. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
متهتک
رسوا شونده رسوا بی پروا: از رسوایی رسوا شونده مفتضح جمع متهتکین
تصویری از متهتک
تصویر متهتک
فرهنگ لغت هوشیار
متهتک
((مُ تَ هَ تِّ))
رسوا شونده، متفضح
تصویری از متهتک
تصویر متهتک
فرهنگ فارسی معین
متهتک
پرده دریده، بی نام وننگ، بی پروا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهتک
تصویر تهتک
بی شرمی و بدزبانی، پرده دریدگی، رسوایی، رسوا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منهتک
تصویر منهتک
دریده، شکافته شده، پرده دریده، بی پروا، بی آبرو
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ هََ دْ دِ)
سختی کننده به سخن و ترساننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تهدک شود. بدگوینده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رسوا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افتضاح. (اقرب الموارد). پرده دریدن وپرده دری و بی تخمگی و رسوائی. (غیاث اللغات) (آنندراج) : به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشدو بدانجای تهتک است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393).
دولت ز مهتر متهتک جدا سزد
از تو جدا مباد که بس بی تهتکی.
سوزنی.
ما را در کام نهنگ با زورو تهتک انداختی. (جهانگشای جوینی).
با کبی خویان تهتکها چه کرد
با نبی رویان تنسکها چه کرد.
مولوی.
، دریده و شکافته گردیدن پرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ تِ)
پرده دریده شونده. (غیاث). پرده دریده شونده و مرد بی پروا که از بی پردگی و رسوایی باک ندارد. (آنندراج) : رجل منهتک، مرد بی پروا که از بی پردگی و رسوایی باک ندارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
گفتن هر یک خداوند و ملک
آنچنان کردش ز وهمی منهتک.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 162)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
رسوا و بی باک. (از منتهی الارب). کسی که به هتک حرمت خویش اهمیت ندهد. (اقرب الموارد). و رجوع به استهتاک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ تْ تِ)
نادان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تهتر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ تْ تِ)
دندان شکسته. (آنندراج) (از منتهی الارب). شکسته دندان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهتم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِهْ)
نعت است از تهتهه. (از منتهی الارب). مردد در اباطیل. (از ذیل اقرب الموارد). دو دله که سعی و کوشش خود را بیهوده میداند، زبان گرفته و درمانده زبان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهتهه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ کْ کِ)
زنی که چون به زادن نزدیک گردد بندهای او فروهشته شود و پستان او کلان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). و رجوع به تهکک و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ مْ مِ)
ستیهنده و کوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زحمت کش و ساعی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهمک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ وْ وِ)
سرگشته. (آنندراج) (از منتهی الارب). آشفته و حیران و سرگردان. (ناظم الاطباء). متحیر. (از اقرب الموارد) (تاج العروس) (محیطالمحیط) ، بی باکانه در آینده در چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج). مرتکب گناه و خطا شونده. (از تاج العروس) ، درافتنده در مغاکی. (منتهی الارب) (از آنندراج). الساقط فی هوه الردی. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَتْ تِ)
شتاب رونده و گام خرد نهنده. (آنندراج). گام کوتاه و به شتاب نهنده. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحتک شود
لغت نامه دهخدا
بی پروا بی باک، دریده دریده شکافته شده، مردی که از رسوایی و بی پردگی باک ندارد بی پروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستهتک
تصویر مستهتک
رسوا، بی باک: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
رسوا شدن پرده دری رسوایی دریده شدن پرده رسوا شدن، پرده دری بی شرمی رسوایی، جمع تهتکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهتکین
تصویر متهتکین
جمع متهتک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکننده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهتک
تصویر منهتک
((مُ هَ تِ))
دریده، شکافته شده، مردی که از رسوایی و بی پردگی باک ندارد، بی پروا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهتک
تصویر تهتک
((تَ هَ تُّ))
دریده شدن پرده، رسوایی
فرهنگ فارسی معین
بی شرمی، پرده دری، رسوایی، هتاکی، رسوا شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد