آن که کلان لقمه خورد طعام را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که لقمۀ کلان فرو می برد. (ناظم الاطباء) ، چیره شونده و مظفر و پیروز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهقم شود
آن که کلان لقمه خورد طعام را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که لقمۀ کلان فرو می برد. (ناظم الاطباء) ، چیره شونده و مظفر و پیروز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهقم شود
ویران. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خراب شده و ویران شده و منهدم گشته وپایمال شده در ویرانی. (ناظم الاطباء) ، خشمناک ترساننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). و رجوع به تهدم شود
ویران. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خراب شده و ویران شده و منهدم گشته وپایمال شده در ویرانی. (ناظم الاطباء) ، خشمناک ترساننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). و رجوع به تهدم شود
نعت است از تهتهه. (از منتهی الارب). مردد در اباطیل. (از ذیل اقرب الموارد). دو دله که سعی و کوشش خود را بیهوده میداند، زبان گرفته و درمانده زبان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهتهه شود
نعت است از تهتهه. (از منتهی الارب). مردد در اباطیل. (از ذیل اقرب الموارد). دو دله که سعی و کوشش خود را بیهوده میداند، زبان گرفته و درمانده زبان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهتهه شود
رجل متهتک، مرد بی پروای که ازرسوایی باک ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بی پروا. رسوا. مفتضح. پرده دریده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دولت ز مهتر متهتک جدا سزد از تو جدا مباد که بس بی تهتکی. سوزنی. و از متهتکان قفچاق یکی بود که نام او بچمن بود. (جهانگشای جوینی)
رجل متهتک، مرد بی پروای که ازرسوایی باک ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بی پروا. رسوا. مفتضح. پرده دریده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دولت ز مهتر متهتک جدا سزد از تو جدا مباد که بس بی تهتکی. سوزنی. و از متهتکان قفچاق یکی بود که نام او بچمن بود. (جهانگشای جوینی)
سخن زشت گوینده، جامۀ پاره پاره، گوشت مهرا گردیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چاه منهدم. (آنندراج) منهدم شده از چاه خردنزدیک به آب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثتم شود
سخن زشت گوینده، جامۀ پاره پاره، گوشت مهرا گردیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چاه منهدم. (آنندراج) منهدم شده از چاه خردنزدیک به آب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثتم شود
خورندۀ نان ریزه و جز آن از خوان. (آنندراج). خورندۀ باقیماندۀ طعام در خوان، آن که خوان را پاک میکند، کسی که درخواست می کند نیکوئی و سعادتمندی را برای دیگری، آن که فال نیک میزند برای دیگری. (ناظم الاطباء) ، واجب کننده. (آنندراج). واجب و لازم و ناگزیر و حتمی. (ناظم الاطباء). واجب و لازم. (غیاث) ، شادمان و سبک حال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحتم شود
خورندۀ نان ریزه و جز آن از خوان. (آنندراج). خورندۀ باقیماندۀ طعام در خوان، آن که خوان را پاک میکند، کسی که درخواست می کند نیکوئی و سعادتمندی را برای دیگری، آن که فال نیک میزند برای دیگری. (ناظم الاطباء) ، واجب کننده. (آنندراج). واجب و لازم و ناگزیر و حتمی. (ناظم الاطباء). واجب و لازم. (غیاث) ، شادمان و سبک حال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحتم شود
انگشتری در انگشت کننده. (آنندراج). انگشتری بر دست کننده. (ناظم الاطباء) ، عمامه به سر نهنده، پنهان و نهفته و خاموش. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تختم شود
انگشتری در انگشت کننده. (آنندراج). انگشتری بر دست کننده. (ناظم الاطباء) ، عمامه به سر نهنده، پنهان و نهفته و خاموش. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تختم شود
آن که رتمه بندد و رتمه رشته ای که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج). کسی که بر انگشت خود جهت یادداشت رشته ای بسته باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترتم شود
آن که رتمه بندد و رتمه رشته ای که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج). کسی که بر انگشت خود جهت یادداشت رشته ای بسته باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترتم شود