- متنفذه
- مونث متنفذ
معنی متنفذه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که بر دیگران نفوذ و تسلط دارد، بانفوذ
نفوذ کننده، با نفوذ و مسلط
مونث متحفظ جمع متحفظات
از ساخته های فارسی گویان، جمع متنفذ، چیرگان رخنه کنندگان جمع متنفذ در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
مونث متنعم جمع متنعمات
مونث متنسک جمع متنسکات
متنزهه در فارسی مونث متنزه: جای دلگشا واحد متنزه جمع متنزهات
مونث متنزل
مونث متنبی زنی که ادعای نبوت کند
مونث متنبه
مونث متلمذ جمع متلمذات
مونث متلذذ
مونث متنوع: فنون متنوعه
مونث متنور
مونث متنکر جمع متنکرات
ترسیده مونث مستنفر
بیزار
نفس کش، جاندار، زنده
محل باصفا، تفرجگاه
گردش کننده، پاکدامن
نفرت دارنده، بیزار، گریزان، برای مثال من آزموده ام این رنج و دیده این زحمت / ز ریسمان متنفر بود گزیدۀ مار (سعدی۲ - ۶۴۸)
عالم به علم فقه، فقیه، دانشمند
آگاه، هوشیار، بیدار شده ازخواب، بیدار
خارپشت ماده
متخذه در فارسی مونث متخذ: گرفته بر گرفته متخذه در فارسی مونث متخذ: گیرنده مونث متخذ: آرا متخذه جمع متخذات. مونث متخذ جمع متخذات
متفقه در فارسی مونث متفق: همیو سازوار هماهنگ دانا نما، دانا دانشمند مونث متفق یا دایره متفقه دایره عروضی که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. دایره متقارب. آنکه خود را فقیه معرفی کند، فقیه دانشمند جمع متفقهین
متصفه در فارسی مونث متصف: زابدار فروزه دار مونث متصف
دم بر زننده، نفس کشنده
رمنده و نفرت کننده، گریزان و بیزار تجسس کننده
پاک و پاکیزه و عاری از بدی و آلایش
خبردار و آگاه، خبردار کردن
مصنفه در فارسی: نوشته نامه ماتیکان مونث مصنف، جمع مصنفات
منفعت در فارسی سودمندی، سود دهی