جدول جو
جدول جو

معنی متنفذه - جستجوی لغت در جدول جو

متنفذه
مونث متنفذ
تصویری از متنفذه
تصویر متنفذه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متنفذ
تصویر متنفذ
کسی که بر دیگران نفوذ و تسلط دارد، بانفوذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنفذ
تصویر متنفذ
نفوذ کننده، با نفوذ و مسلط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنفذ
تصویر متنفذ
((مُ تَ نَ فِّ))
بانفوذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحفظه
تصویر متحفظه
مونث متحفظ جمع متحفظات
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان، جمع متنفذ، چیرگان رخنه کنندگان جمع متنفذ در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنعمه
تصویر متنعمه
مونث متنعم جمع متنعمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنسکه
تصویر متنسکه
مونث متنسک جمع متنسکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنزهه
تصویر متنزهه
متنزهه در فارسی مونث متنزه: جای دلگشا واحد متنزه جمع متنزهات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنزله
تصویر متنزله
مونث متنزل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنبیه
تصویر متنبیه
مونث متنبی زنی که ادعای نبوت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنبهه
تصویر متنبهه
مونث متنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلمذه
تصویر متلمذه
مونث متلمذ جمع متلمذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلذذه
تصویر متلذذه
مونث متلذذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنوعه
تصویر متنوعه
مونث متنوع: فنون متنوعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنوره
تصویر متنوره
مونث متنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنکره
تصویر متنکره
مونث متنکر جمع متنکرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنفره
تصویر مستنفره
ترسیده مونث مستنفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنفر
تصویر متنفر
بیزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متنفس
تصویر متنفس
نفس کش، جاندار، زنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنزه
تصویر متنزه
محل باصفا، تفرجگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنزه
تصویر متنزه
گردش کننده، پاکدامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنفر
تصویر متنفر
نفرت دارنده، بیزار، گریزان، برای مثال من آزموده ام این رنج و دیده این زحمت / ز ریسمان متنفر بود گزیدۀ مار (سعدی۲ - ۶۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متفقه
تصویر متفقه
عالم به علم فقه، فقیه، دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنبه
تصویر متنبه
آگاه، هوشیار، بیدار شده ازخواب، بیدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنفذه
تصویر قنفذه
خارپشت ماده
فرهنگ لغت هوشیار
متخذه در فارسی مونث متخذ: گرفته بر گرفته متخذه در فارسی مونث متخذ: گیرنده مونث متخذ: آرا متخذه جمع متخذات. مونث متخذ جمع متخذات
فرهنگ لغت هوشیار
متفقه در فارسی مونث متفق: همیو سازوار هماهنگ دانا نما، دانا دانشمند مونث متفق یا دایره متفقه دایره عروضی که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. دایره متقارب. آنکه خود را فقیه معرفی کند، فقیه دانشمند جمع متفقهین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصفه
تصویر متصفه
متصفه در فارسی مونث متصف: زابدار فروزه دار مونث متصف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنفس
تصویر متنفس
دم بر زننده، نفس کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنفر
تصویر متنفر
رمنده و نفرت کننده، گریزان و بیزار تجسس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنزه
تصویر متنزه
پاک و پاکیزه و عاری از بدی و آلایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنبه
تصویر متنبه
خبردار و آگاه، خبردار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصنفه
تصویر مصنفه
مصنفه در فارسی: نوشته نامه ماتیکان مونث مصنف، جمع مصنفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفعه
تصویر منفعه
منفعت در فارسی سودمندی، سود دهی
فرهنگ لغت هوشیار