جدول جو
جدول جو

معنی متنشغ - جستجوی لغت در جدول جو

متنشغ(مُ تَ نَشْ شِ)
نعره زننده و گریه در سینه گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زاری و ناله کننده از درون دل. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشغ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ وَشْ شِ)
بد کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به توشغ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَفْ فِ)
دست که آبله ناک و سست و تنگ گردد از کار. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آبله کرده از کار و محنت. (ناظم الاطباء). رجوع به تنفغ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَغْ غِ)
چیزی لرزنده و جنبنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متزلزل و جنبان. (ناظم الاطباء). رجوع به تنغش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شی)
بوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که دریافت میکند بوی را. (ناظم الاطباء) ، مست گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که مست میگردد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
آغازکننده کاری را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آغاز کننده. (ناظم الاطباء) ، نرم و ملایم در پرسش علم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنشم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
به خود کشنده، مثل حوض آب را و کاغذ سیاهی را و جامه خوی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تنشف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْشِ)
شادمان و به نشاط رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شاد و شادمان و خرم، چست و چالاک. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشط شود، رجل متنشط، مردی که ستور همراه دارد و هرگاه از سواری ملول شود فرود آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
سخت، آماده و مهیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنشز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
گسترده گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گسترده شده در اطراف. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
نشانده شده در دل و در خاطر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَشْ شِ)
خوش لباس. (ناظم الاطباء). خوش لباس با پیری و سپید موئی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شِ)
شتر پراکنده و دورشونده در چراگاه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ دُ)
نعره زدن و گریه در سینه گردانیدن چندانکه بیهوشی نزدیک گردد، و انما یفعل ذلک تشوقاً او اسفاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: لاتعجلوا بتغطیه وجه المیت حتی ینشغ او یتنشغ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متنشر
تصویر متنشر
گسترده گردنده، گسترده شده در اطراف
فرهنگ لغت هوشیار