جدول جو
جدول جو

معنی متنشب - جستجوی لغت در جدول جو

متنشب
(مُ تَ نَشْ شِ)
نشانده شده در دل و در خاطر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ نَشْشِ)
شادمان و به نشاط رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شاد و شادمان و خرم، چست و چالاک. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشط شود، رجل متنشط، مردی که ستور همراه دارد و هرگاه از سواری ملول شود فرود آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ شَ)
غورۀ خرمای هیچکاره. ج، مناشب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دام و کمند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شِ)
درآویزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). معلق و آویخته. (ناظم الاطباء) ، هیزم چیننده و فراهم آورنده آن را. (آنندراج) (از منتهی الارب). فراهم آورندۀ هیزم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گردکننده گندم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتشاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَشْ شِ)
شتر که گیاه تر چریده و فربه گردیده باشد. (آنندراج). گیاه تر چرنده و فربه شونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعشب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شِ)
فراهم شونده و در یکدیگر آویزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیوسته و متصل و درهم آویخته و درهم درآمده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناشب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَبْ بِ)
آب روان شونده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آب روان شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنبب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَسْ سِ)
دعوی کننده خویشی و نزدیکی کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ادعا کننده خویشی و نزدیکی. (ناظم الاطباء). رجوع به تنسب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
گسترده گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گسترده شده در اطراف. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
سخت، آماده و مهیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنشز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
نعره زننده و گریه در سینه گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زاری و ناله کننده از درون دل. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشغ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
به خود کشنده، مثل حوض آب را و کاغذ سیاهی را و جامه خوی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تنشف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
آغازکننده کاری را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آغاز کننده. (ناظم الاطباء) ، نرم و ملایم در پرسش علم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنشم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شی)
بوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که دریافت میکند بوی را. (ناظم الاطباء) ، مست گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که مست میگردد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنشی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَصْ صِ)
بر پای خیزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افراشته و بر پای خاسته، غبار بلند برآمده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنصب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَقْ قِ)
نقاب بسته و روی بندزده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَکْ کِ)
برگردنده و یکسو شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که تیردان یا کمان بر دوش میافکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برخاسته، افتاده، مایل شده. (ناظم الاطباء) ، کسی که پرهیز میکندو حذر مینماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَنَیْ یِ)
ناقه که پیر و کلانسال گردد. (آنندراج). ماده شتر کلانسال. (ناظم الاطباء) ، کسی که گیاه را از بیخ بر میکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنیب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَشْ شِ)
شتری که چوب یا گیاه خشک خورد. (آنندراج). شتر خورندۀ چوب ویا گیاه خشک. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخشب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ نَشْ شَ)
برد منشب، چادر نگارین به نگار تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متنشر
تصویر متنشر
گسترده گردنده، گسترده شده در اطراف
فرهنگ لغت هوشیار