آن که برانگیزاند یکدیگر را بر جنگ، به گفتن خبر کشتگان خود. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خبر میدهد از کشته شدن یار خود تا مردم را برانگیزاند بر جنگ و خصومت با هم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناعی شود
آن که برانگیزاند یکدیگر را بر جنگ، به گفتن خبر کشتگان خود. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خبر میدهد از کشته شدن یار خود تا مردم را برانگیزاند بر جنگ و خصومت با هم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناعی شود
صفت و چگونگی مناع. مناع بودن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مناع شود، از این کلمه در تداول عامه، عیب جویی و یا شماتت و نکوهش اراده شود: مناعی مکن سرت می آید، یعنی عیب مکن چه خود نیز بدان عیب دچار شوی، و این از نوع تطیر و تشائم است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
صفت و چگونگی مناع. مناع بودن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مناع شود، از این کلمه در تداول عامه، عیب جویی و یا شماتت و نکوهش اراده شود: مناعی مکن سرت می آید، یعنی عیب مکن چه خود نیز بدان عیب دچار شوی، و این از نوع تطیر و تشائم است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
با هم پیشی گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دلتنگ از غلبۀ حریف. (ناظم الاطباء) ، مشغول به تعاطی و رد و بدل کلام. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناطی شود
با هم پیشی گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دلتنگ از غلبۀ حریف. (ناظم الاطباء) ، مشغول به تعاطی و رد و بدل کلام. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناطی شود
فراموش نماینده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که ادعای فراموشی میکند و فراموشی را بهانه مینماید. (ناظم الاطباء). رجوع به تناسی شود
فراموش نماینده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که ادعای فراموشی میکند و فراموشی را بهانه مینماید. (ناظم الاطباء). رجوع به تناسی شود
همدیگر را خواننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدیگر را خواننده و طلبنده. (ناظم الاطباء) ، فراهم آمده و با هم در انجمن نشسته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادی شود
همدیگر را خواننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدیگر را خواننده و طلبنده. (ناظم الاطباء) ، فراهم آمده و با هم در انجمن نشسته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادی شود
دشمن پیش آینده. (آنندراج). آن که پیش می آید و تهدید می کند دشمن را. (ناظم الاطباء) ، دیوار شکسته و ویران. (آنندراج). دیواری که ترس از ویرانی آن باشد. (ناظم الاطباء). شکسته و ویران: دولتی قدیم و ملکی مستقیم بدان سبب آشفته شد و قواعد آن متداعی گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 106)، هم را خواننده. (فرهنگ فارسی معین). - متداعی آمدن، خواندن. احضار کردن. (فرهنگ فارسی معین) : دواعی رغبت از باطن خوانندگان به تحصیل آن متداعی نیامد. (مرزبان نامه، از فرهنگ فارسی معین). ، (اصطلاح حقوقی) آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد، مشغول به منازعه و خصومت، از طرفین تحریک و تحریض شده، چیستان گوینده، آن که شرط قبول می کند و می پذیرد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، (اصطلاح روانشناسی) معنیی که معنی دیگر را به خاطر آورد. و رجوع به تداعی و تداعی معانی در همین لغت نامه شود
دشمن پیش آینده. (آنندراج). آن که پیش می آید و تهدید می کند دشمن را. (ناظم الاطباء) ، دیوار شکسته و ویران. (آنندراج). دیواری که ترس از ویرانی آن باشد. (ناظم الاطباء). شکسته و ویران: دولتی قدیم و ملکی مستقیم بدان سبب آشفته شد و قواعد آن متداعی گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 106)، هم را خواننده. (فرهنگ فارسی معین). - متداعی آمدن، خواندن. احضار کردن. (فرهنگ فارسی معین) : دواعی رغبت از باطن خوانندگان به تحصیل آن متداعی نیامد. (مرزبان نامه، از فرهنگ فارسی معین). ، (اصطلاح حقوقی) آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد، مشغول به منازعه و خصومت، از طرفین تحریک و تحریض شده، چیستان گوینده، آن که شرط قبول می کند و می پذیرد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، (اصطلاح روانشناسی) معنیی که معنی دیگر را به خاطر آورد. و رجوع به تداعی و تداعی معانی در همین لغت نامه شود
به پایان رسنده و بمنتها رسنده. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بپایان رسیده. و تمام کرده. (ناظم الاطباء) ، محدود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه حد و نهایتش معلوم شده باشد. و رجوع به تناهی شود. - متناهی بودن، محدود بودن: پیدا کردن حال متناهی بودن هر چه در پیشی و سپسی هست و متناهی بودن علتهای خاص... (دانشنامه ص 58). - نامتناهی، بی انتها. بی پایان. نامحدود. مقابل متناهی: آنجا که بحر نامتناهی است موج زن شاید که شبنمی نکند قصد آشنا. عطار. و رجوع به همین کلمه شود. ، پرداخته شده. (ناظم الاطباء) ، رسانندۀ خبر. (آنندراج) (منتهی الارب) ، خبر رسیده. (ناظم الاطباء) ، آب که در حوض بازایستد و آرمد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آب ایستاده و آرمیده، دوراندیش و زیرک و هوشیار و بافرست. (ناظم الاطباء) ، بازداشته شده از منکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکدیگر را بازدارنده و منعکننده. (ناظم الاطباء). یکدیگر را بازدارنده. (آنندراج). و رجوع به تناهی شود
به پایان رسنده و بمنتها رسنده. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بپایان رسیده. و تمام کرده. (ناظم الاطباء) ، محدود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه حد و نهایتش معلوم شده باشد. و رجوع به تناهی شود. - متناهی بودن، محدود بودن: پیدا کردن حال متناهی بودن هر چه در پیشی و سپسی هست و متناهی بودن علتهای خاص... (دانشنامه ص 58). - نامتناهی، بی انتها. بی پایان. نامحدود. مقابل متناهی: آنجا که بحر نامتناهی است موج زن شاید که شبنمی نکند قصد آشنا. عطار. و رجوع به همین کلمه شود. ، پرداخته شده. (ناظم الاطباء) ، رسانندۀ خبر. (آنندراج) (منتهی الارب) ، خبر رسیده. (ناظم الاطباء) ، آب که در حوض بازایستد و آرمد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آب ایستاده و آرمیده، دوراندیش و زیرک و هوشیار و بافرست. (ناظم الاطباء) ، بازداشته شده از منکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکدیگر را بازدارنده و منعکننده. (ناظم الاطباء). یکدیگر را بازدارنده. (آنندراج). و رجوع به تناهی شود